رمان شب هنگام (جلد پنجم از مجموعه شب شیاطین) از پنلوپه داگلاس دانلود رایگان

رمان شب هنگام (جلد پنجم از مجموعه شب شیاطین) از پنلوپه داگلاس با لینک مستقیم

دانلود رمان شب هنگام (جلد پنجم از مجموعه شب شیاطین) از پنلوپه داگلاس کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، خارجی

تعداد صفحات : ۹۰۹

خلاصه رمان : چه اتفاقی می افتد وقتی یه نفر در برابر پنج نفر قرار می گیرد و جایی برای فرار نیست؟ “اموری” اسمش را گذاشته اند بلک چرچ. یک عمارت دنج در یک محل بسته و متروکه که افراد قدرتمند و ثروتمند پسرهای بدکردارشون رو اونجا می فرستند تا از چشمان جاسوس وار دور بمانند. اگر چه ویل گریسون همیشه یک حیوان بوده است. بی انضباط، وحشی و کسی که هرگز قانونی در زندگی اش نداشته به جز اینکه کاری که دقیقا می خواهد را انجام دهد. امکان ندارد دوباره پدربزرگش ریسک کند و بگذارد خانواده را تحقیر کند.

قسمتی از داستان رمان شب هنگام

“اموری” به میان درختان شیرجه زدم و شاخه هایشان به صورتم شلاق می زدند. عینکم را به چشم زدم چون چراغ شهر ناپدید شد و عرق پشتم را پوشاند. پاهایم درد گرفتند و اشک روی صورتم خشک شد و بخیه های گوشه ابرویم می کشید. قدم هایم را آهسته کردم و بالاخره فقط آهسته راه

می رفتم. باید به کلیسای جامع می رفتم. کلید در جیبم بود و اگر کسی به من نمی خندید باید می گفتم که آنجا تنها جای امنی بود که طی چند روز گذشته نجاتم داده بود. چشمانم را بستم و محکم و طولانی پلک زدم. چکار می توانستم بکنم؟ می خواست مرا بکشد. یا بدتر.

مادر بزرگم حالا در بیمارستان بود باید می رفتم، شده حتی در اتاق انتظار بنشینم تا اجازه دهند او را ببینم ولی آنجا اولین جایی است که سر میزند و به خاطر اینکه زیر سن قانونی ام می توانست بدون هیچ بحث و گفتگویی مرا از آنجا بیرون بکشد. خدایا…

راه رفتم و راه رفتم و صدای ماشین ها را در آن سوی ردیف درختان که به سمت بالا یا پایین جاده می رفتند را میشنیدم بدون اینکه سرم را بالا بگیرم می دانستم کجا دارم می روم. تا جایی که می توانستم بروم. از روی پل که روی رودخانه باریک ولی تندی قرار داشت گذشتم…