دانلود رمان دا از سیده زهرا حسینی کامل رایگان
ژانر رمان : مذهبی
تعداد صفحات : ۳۷۱
خلاصه رمان : دا، خاطرات سیده زهرا حسینی از جنگ تحمیلی و اوضاع خرمشهر در روزهای آغازین جنگ است. دختری هفده ساله که با شروع جنگ در روز اول مهر سال پنجاه و نه زندگی اش دگرگون می شود. روایتی باورپذیر، با فضاسازی بی نظیر، به گونه ای که خواننده خودش را در خیابان های شهر خرمشهر میبیند و البته حافظه فوق العاده خانم حسینی. راوی داستان کارهایی را انجام می دهد که دیگران از انجامش سر باز میزنند و شاید آن کارها را کوچک و خوار می شمرند…
قسمتی از داستان رمان دا
به گمرک خرمشهر که رسیدیم، دیگر غروب شده بود و اذان می دادند. دایی حسینی آمده بود دنبالمان. تا کارهای مربوط به گمرک را انجام بدهیم و از بازرسی ها عبور کنیم کمی معطل شدیم. بیرون گمرک بابا منتظرمان بود. ماه ها می شد همدیگر را ندیده بودیم. اول که چشم مان به او افتاد،
یک مقدار غریبی کردیم. اما بعد به طرفش رفتیم. بابا در حالی که اشک می ریخت ، ما را بغل کرد و بوسید. تک تک مان را نوازش کرد . همه خوشحال بودیم. بعد راه افتادیم که با دایی حسینی برویم خانه شان. توی راه بابا پولدهای دو فلسی و پنج فلسی را که پاپا بهمان داده بود، با پول های ایرانی عوض کرد
و گفت: « این پول ها اینجا ارزشی ندارد. » دایی کلی مهمان دعوت کرده و تدارک دیده بود. خانه اش خیلی برایمان تازگی داشت. اصلا شبیه خانه های بصره نبود. مثلاً كف حياط شان موزاییک بود در حالی که کف حیاط های بصره خاکی بود. بیشتر مهمان ها فارسی صحبت می کردند
و ما که فقط عربی و کردی بلد بودیم، از حرف هایشان چیزی نمی فهمیدیم. زبان فارسی به نظرمان عجیب و غریب می آمد. یادم می آید آن شب توی حیاط آب بازی می کردیم. دستمان را زیر شیر گرفته بودیم و به هم آب می پاشیدیم. زن دایی ام آمد و در حالی که چیزهایی به فارسی می گفت…