رمان مگه آدم بدا عاشق نمیشن از فیروزه صفایی دانلود رایگان

رمان مگه آدم بدا عاشق نمیشن از فیروزه صفایی با لینک مستقیم

دانلود رمان مگه آدم بدا عاشق نمیشن از فیروزه صفایی کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی، مذهبی

تعداد صفحات : ۸۵

خلاصه رمان : داستان رمان در مورد پسری به اسمه امیر هست، پسری که همه چیز داره پولی قیافه شخصیت ولی همش چند روز وقت داره جبران کنه جبران همه کارهایی که کرده، پسری که فقد چند روزی زندس…

قسمتی از داستان رمان

“۲۰ سال قبل” توی اتاق حبس شده بودم هرچی به در میزدم کسی درو باز نمی کرد هرچی خدارو صدا می زدم کمکم نمی کرد پس کو این خدایی که مادرم میگه، صدای زجه های مادرم میومد. _الکس درو باز کن همینجور به در میزدمو داد می زدم. صدای گریه های مادرم میومد انقدر داد زدم که از هوش رفتم.

وقتی بهوش اومدم دیگه مادرم نبود زیر مشت و لگد های الکس پدر ناتنیم نتونست دووم بیاره.. “حال” اون آخرین باری بود که گریه کردم بعد از اون دیگه با خدا قهر کردم بچه بودم اون وقتی که می خواستمش نبود ولی عجیب الان دارم حسش میکنم ماشین روشن کردم رفتم سمت خونه…

دم محضر منتظر لیلا بودم دوستش داشتم خیلی هم دوستش داشتم تنها کسی بود که بعد از اومدنم به ایران تونستم باهاش ارتباط برقرار کنم. هرچقدر صبر کردم نیومد گوشیمو در آوردم و بهش زنگ زدم. _دستگاه مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد. اه کجا مونده برگشتم سوار ماشین شدم رفتم

سمت خونش هرچقدر در زدم درو باز نکرد کم کم دلم داشت شور میزد. لیلا هم مثل خودم تنها بود کسی رو نداشت که بهش زنگ بزنم ازش خبری بگیرم. چرا همیشه می گفت خدا باهامه تنها نیستم دختر خیلی با خدایی بود ولی هیچوقت سعی نمی کرد به من بفهمونه همیشه می گفت آدم خودشو باید دوست داشته باشه…