دانلود رمان قلمرو رز از حدیث افشارمهر کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، مافیایی
تعداد صفحات : ۱۴۰۹
خلاصه رمان : قلمرو رز، قلمرو تاریکی، قلمرویی که من درون اون گیر کردم. مرد بی احساس و بی رحمی که توی دنیای تاریک خودش غرقه. و من، لیلی رز! دختر یتیمی که به اشتباه سوار پرواز ویآیپی شدم که اون مافیا رزرو کرده بود. و چی میشه اگه شاهد قتلی باشم، که نباید باشم؟ حالا من اسیر و گریبان یه مافیایی شدم که کل کشور از اون میترسن و میخوان ترورش کنن …
قسمتی از داستان رمان قلمرو رز
آرکا بی توجه به ما وارد اتاق شد و در را بست. با اخم نگاهی به مردک انداختم و زیر لب چند فحشی نثار روحش کردم. برگشتم و منتظر روی اولین تخت نشستم. طولی نکشید که داد و هوارهای آرکا بلند شد. _به هیچ عنوان حتی فکرش رو هم نکن که این خواسته ات رو اجرا کنم. پدر آرکا بلند تر از
خود او داد زد: خوب گوش کن پسرهی سرتق! این کاریه که باید انجام بدی این ارث منه! -نخواستم ارزونی خودت. خشم پدر آرکا، تن صدا و لحن کلامش به حدی فجیع شد که من یکی ترسیدم. -کاری نکن که به ضررت تمام شه!در اتاق محکم باز شد و آرکا با خشم بیرون آمد قبل از این که به سمت پله
ها هجوم ببرد گفت: بیا اینجا. بی حرف از روی تخت بلند شدم و دنبالش به راه افتادم نگاه های سنگین مردک دنبالم میآمد. چند لحظه بعد هر سه نفر ما دور میزی جمع شده بودیم. صدای تق تق پاشنه های کفشی بلند شد. دو دختر با قامت های متوسط از پله ها بالا آمدند. کامیار با دیدن یکی از
آن ها گل از گلش شکفت و گفت: طرلان. دختری که طرلان نامیده بود با ذوق و کفش های اسپرت گنده اش به سمت کامیار دوید. از عشق و احساسی که بینشان بود غرق لبخند شدم. آرکا نیم نگاهی نثارم کرد و این لبخند از چشم او دور نماند. دختر بعد لبخند سنگینی زد اما چشمانش یکباره پر از اشک شد …