دانلود رمان گاهی دست ما نیست از دریا دلنواز کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۶۳۰
خلاصه رمان : داستان دختری به اسم هستی که منشی شرکت پسر عموش شاهرخ و امیرسالار هست و عاشق امیر سالاره و خونوادش مجبورش میکنن با پسر عمه اش مسیح ازدواج کنه و…
قسمتی از داستان رمان گاهی دست ما نیست
بعضی روزها غریبه ای گاهی غریب. گاهی آدم های کنارت و نمی شناسی، گاهی خودت و کنار آدم ها. گاهی حرف های نگفته داری، گاهی حرف های نگفتنی. کدومش سخت؟ اینکه درگیر خودت باشی که تو زیر و بم خاطراتت به گوشه ی دنجی رسیدی، از مسیری تاریک عبور کردی، جایی گم شدی،
کنج نگاهی جا موندی یا درگیر آدم هایی که تو گوشه و کنار زندگیت هستند، روزی اومدن، زمانی رفتند تو شلوغی های تردید گم شدند یا پشت رویاهایت جا موندند؟ کدوم آسون تر؟ اینکه کاسه ی صبرت و به اندازه ی تموم بارون های بی وقت نیمه شب های تاریک اتاقت اندازه کنی
و به انتظار کسی بمونی که بیاد و بمونه و تمام نا گفته هاتو غزل کنه یا اینکه دلت و سنگ مزاری کنی برای تموم کلماتی که به بلوغ نرسیده مرثیه خون خواب ابدی می شن؟ بعضی وقتا باید انتخاب کرد. بین انتظار و فراموشی، بین جنگ و تسلیم، بین حقیقت و رویا. هر چه بمونه، هر چه دلتنگی، خاطره، هر چه دلگیری،
باید دست باد سپرد تا فراموش بشه. اما همیشه یک چیز باقی میمونه. تنهایی…. یک تنهایی محو… پشت تیکه نوری که تو دل سو سو می زنه، نوری شبیه یک امید… امید به رسیدن یک روز خوب…. یه روز کنار کسی که دوسش داری… یه روز کنار کسی که دوست داره… یه روز که هیچوقت تموم نشه و…