دانلود رمان تجانس از زیبا سلیمانی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۱۵۸۴
خلاصه رمان : قصه ای از دل تفاوت ها که به تجانسها ختم میشد دختری سرکش و جولانگر خط میزند معادلات مردی از جنس امنتیت را و سرمشق میشود برای شب هایی که چراغ های روشن شهر او را فریاد میزنند و او چه مقهور میشود در این عشقی که اگرچه از سراب تفاوت ها ریشه میگیرد اما به قصه همسان شدنها و تجانسها ختم می شود. آری داستانِ تلاقی دوخط موازی را شنیدهای؟ دو خطی که در تجانس ها سر خم میکنند برای یکی شدنها؟ اینجا رسم و الخط یکی شدن هاست میان تجانس اندیشهها …
قسمتی از داستان رمان تجانس
(ضربهی کاری) خورشید رخت نورانی اش را از آسمان جمع کرده بود و حالا تن شب مهمان مهتابی بود که از روز اول آشنایی شان میانشان حکم نور را داشت پس از شب های طولانی نشسته بودند در بالاترین جای که تهران به خود دیده بود و انگار شهر همیشه جوشان تهران زیر پایشان خاموش
بود و بی تحرک حتی اگر هزارن چراغ روشن به انتظارشان چشمک میزد هر بار به اینجا و به این نقطه میرسیدند ورق بینشان بر میگشت آخرین بارش را وقتی آمده بودند که این پرونده هنوز شروع نشده بودو مهران عزم کرده بود بیازمایید مردی که آزمونها پس داده بود در راه این مسیر استوار و به
ایمان رسیده بود که ایقان را خدا میدهد به قلبهای هوشیار و ذهنهای بیدار. _اولین باری که دیدمت رو یادت هست؟ راستین با شنیدن این جمله ریز خندیدو آرام گفت:چوب کاری نکن. مهران دستی روی صورتش کشیدو سرش را روبه آسمان گرفت خورشید انگار پشت ابرهای سیاه بود و او نور را میان
همین تاریکی میدید درست به شفافیت روزی که او را دیده بود. -اومده بودم حجتی رو ببینم کار فوری داشتم که یه سربازی اومد تو اتاق و گفت: آقا این بازداشتی باز دردسر درست کرده حجتی عصبانی شدو یه فش نون و آبدار داد. یه چیزی ته قلبم بهم گفت این بازداشتی سهم تو از این سر زدن یهویی …