دانلود رمان دون جوانی از mahtabiiii_75 کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : ۴۹۸
خلاصه رمان : داستان در ارتباط با زندگی یه پسری هست که به دون ژوانیسم مبتلاس و باوجود روابط زیادی که داره اما هیچ جنس مخالفی توزندگیش نیست که حضور دائمی داشته باشه! شخصیت داستان ما موقعیت اجتماعی بالایی هم داره یک خلبان بزرگ و حرفه ای، کسی که بیشتر پرواز های بین المللی رو هدایت میکنه…
قسمتی از داستان رمان دون جوانی
از سرویس هواپیمایی پیاده می شوم… با لبخند از راننده ی میانسال خداحافظی میکنم و به سمت در آهنی سبز رنگ قدم برمیدارم… تاریکی شب و سکوت کوچه به سرعت قدم هایم می افزاید… تند تر حرکت میکنم! کامیون نارنجی رنگ پدر در کوچه ی تنگ و تاریکمان خودنمایی می کند…
نگاهم روی “یا ابوالفضل” که بالای شیشه ی جلو با رنگ قرمز نوشته ثابت میماند… هزاران خاطره در ذهنم زیر و رو می شود! قبل از آنکه دستم زنگ در را لمس کند صدای صغرا خانوم متوقفم می کنند…. باز این زن فوضول محله پیدایش شد.. اتمام خوشیم زهر می شود… با قیافه ای آشفته به عقب برمیگردم…
چادر گلدارش را با دندان نگه داشته و دبه ی ماستی در دست دارد… زیر لب سلام می کنم چشمانش تمام نقاط صورتم را از نظر می گذراند و روی چشم هایم ثابت می شود! سلام سودا جان خوبی؟ خسته نباشی از کجا میای…؟ دلم می خواهد با یک ” به تو چه ” بحث را پایان دهم اما ادب چیز دیگری حکم می کند…
به ناچار چشم های خسته از خوابم را به چشم هایش میدوزم… خیلی خسته ام! چادرش را محکمتر می کند… _برو تو سودا جان… شبه خطرناکه!… _از سر کار میام… _اوا این وقت شب؟ بابات ناراحت نمیشه دخترش تا این موقع بیرون باشه ؟ آهسته پوفی میکشم … دسته ی کیفم را محکمتر فشار میدهم…