دانلود رمان آرزوهای بزرگ از چارلز دیکنز کامل رایگان
ژانر رمان : اجتماعی، ادبی
تعداد صفحات : ۲۳۴
خلاصه رمان : پیپ هفت ساله، زندگی محقر و فروتنانهای را در کلبهای روستایی، با خواهری بدخلق و سختگیر و شوهر خواهرش «جو گارجری» آهنگری پرتوان اما مهربان و نرمخو، میگذراند. او که روزی برای سر زدن به قبر مادر و پدرش به گورستان میرود، به طور اتفاقی با یک زندانی فراری محکوم به اعمال شاقه به نام «آبل مگویچ» روبرو میشود. آن زندانی، داستانی ترسناک برای کودک سر و هم میکند تا او نانی برای رفع گرسنگی و سوهانی برای رهایی خویش از غل و زنجیری که به دست و پایش بسته است، بیاورد. پیپ هم از روی ناچاری و هم از دلرحمی او را یاری میکند…
قسمتی از داستان رمان آرزوهای بزرگ
انتظار داشتم زمانی که به خونه می رسم، پلیس ها برای دستگیری من آنجا باشند. ولی نه تنها پلیسی نبود، بلکه هیچ کس هم از دزدی من بوئی نبرده بود. خانم جو، خیلی سخت مشغول مرتب کردن خانه، برای روز جشن بود. برای شام تدارک مفصلی دیده بود. یک کلوچه گوشتی خیلی خوشمزه نیز
صبح دیروز پخته شده بود و فرنی، هنوز در آب جوش بود. خانم جو، همچنین پرده های سفید اتاق نشیمن را که هیچ وقت بالا نمی زد، بالا زده بود. خانم جو، خانه دار خیلی پاکیزه ای بود، ولی آنقدر وسواس به خرج می داد که آدمو به عذاب می آورد. آن شب قرار بود آقای «ووپسل» کارمند کلیسا،
آقـای هابل چـرخ ساز و خانمش و عمر «پامبل چوک»” (عموی جو، که خانم جو او را عموی خودش می دانست) با ما شام بخورند. آقای پامبل چوک غله دار ثروتمندی بود و در شهری، در نزدیکی ما زندگی می کرد. زمانی که من و جو از کلیسا به خانه بازگشتیم، همه چیز آماده و میز چیده شـده بـود.
خـانـم جـو لباس هایش را عوض کرده بود و شام، داشت آمـاده می شد. در جلوئی نیز برای ورود مهمانان باز بود. خلاصه، همه چیز به طرز باشکوهی ترتیب داده شده بود. هنوز، هیچ صحبتی از دزدی من به میان نیامده بود. بالاخره، کم کم زمانی رسید که من از ترس، به هیجان آمدم…