دانلود رمان پناهِ سیاوش از نسترن آبخو کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی، همخونه ای
تعداد صفحات : ۲۰۵۹
خلاصه رمان : من سیاوش پاکزادم… برخاسته، از سختی های کوچک و بزرگی هستم، که سرنوشت در سر راه قرار داده بود… اما تصمیم گرفتم در برابر مشکلات صبور بمانم و زندگی کنم…
قسمتی از داستان رمان پناهِ سیاوش
_نازگل تو چرا صورتت این شکلی شده؟ اون ناصر نامرد این کارو کرده، نه؟ _ نه داداش خوردم زمین… آره جون خودت، تو گفتی من هم باور کردم.زنده اش نمی ذارم… پدرشو در میارم… نابودش می کنم… _ولش کن سیاوش… به خاطر بچه هام، مجبورم تحمل کنم. _من نمی دونم با این مردیکه ی عوضی،
این دوتا بچه برای کجای زندگیت بود، این بچه های بی گناه رو هم با خودتون نابود کردید من از دیدن وضعیت این دو تا بیشتر آتیش می گیرم…. _ داداش دیگه از این حرف ها گذشته، این بچه ها خرج دارند، من که از پس اون ها بر نمیام، دیگه چاره ای نیست… مجبور هست لااقل مخارج اونا را تأمین کنه،
وظیفش هست… منم مجبورم تحملش کنم. _خاک بر سر من… اگر در آمد بیشتری داشتم، اجازه نمی دادم یک روز زیر دست اون الاغ روزتون شب بشه… این مرد بدون شک روانی هست… تو هم همینطور می ایستی که تو رو بگیره زیر مشت و لگد… واقعاً اسم خودش رو گذاشته مرد…
بعضی موقع ها از این که پسر عموم هست و هم فامیل هستیم حالم بیشتر بهم می خوره… – بمیرم برات دخترم… لعنت به این زندگی که تو رو اینطوری اسیر خودش کرد… ناصر هم مثل پدر خدا بیامرزش بد دل هست… همش تو توهم این هست که یکی نگاه چپ به نازگل کرده…