دانلود رمان پنجره فولاد از هانی زند کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۲۲۸۵
خلاصه رمان : تاوان عشق را دل ما هرچه بود داد چشم انتظار باش در این ماجرا توهم…!!!
قسمتی از داستان رمان پنجره فولاد
_ خدا لعنتت كنه عمران! تاب دیگری به تنش داد و با استرس به در بسته اتاق نگاهی انداخت… _ خدایا چه غلطی کنم؟ به آن صندلی و اثباب و اثاثیه ای که رویش تلنبار کرده بود اما خودش هم خوب می دانست که آن صندلی که سهل است اگر تمام دنیا را هم پشت این در بگذارد نمی تواند مانع ورود عمران به حریم امنش باشد…
مثل دیوانه ها با خودش حرف میزد… عمران بیدار بود… این را از صدای تق و توقی که هر از گاهی به می رسید به خوبی میفهمید. سرش را روی زانو گذاشت و یک بار دیگر مثل گهواره تکان خورد… چرا نمیری بخوابی که منم بتونم بخوابم… چرا اذیتم می کنی… خسته نشدی عمران؟
از این بازی خسته نشدی؟ از گرفتن جون و نفس و عمر من… آخ خدا همه تونو لعنت کنه… صدای موزیک تندی در تمام خانه پیچید… نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت… از نیمه شب گذشته بود… دلش می خواست بلند بلند گریه کند. خوابم می آد… دارم میمیرم… شما الان کجایید…
اصلا به من فکر می کنید؟ الان که توی این وضعیت جرئت ندارم پلک رو هم بذارم تا یه وقت شر گیجی مثلاً شوهرم يقه مو نگیره.. بابا… مامان… سی… به اسمش که رسید مکث کرد.. حتی از به زبان آوردن نامش هم اکراه داشت… چشمه خشک شده اشکش دوباره جوشید… _تو کجایی الان؟….