دانلود رمان جنون آغوشت از نگار_ب کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، انتقامی
تعداد صفحات : ۱۶۷۳
خلاصه رمان : زندگی دختری سیزده ساله که به اجبار به مردی به اسم حاج حمید فروخته میشه و بزرگ میشه و نقشههایی میکشه که به رسوایی میرسه… و برای حاج حمید یک جنون میشه…
قسمتی از داستان رمان جنون آغوشت
به سمت در بزرگ بیمارستان رفتم و بعد از احوال پرسی با نگهبانی که من رو دوست داشت و هر وقت من رو میدید لبخند پهنی میزد به سمت اتاق پرستارها رفتم و لباس هام رو با روپوشم عوض کردم. در باز شد و فریماه وارد اتاق شد با دیدنم لبخندی زد و بغلم کرد. -سلام خوبی؟ لبخندی به روش زدم و در کمد رو بستم.
-ممنون چه خبر؟ چهره اش توی هم رفت و گفت: «با حسام دعوا کردم.» حسام نامزدش بود و قرار بود ماه دیگه عروسی داشته باشن. -چرا؟ چی شد؟ لب هاش رو تو دهنش جمع کرد و گفت: «میگه باید لباس عروسیم پوشیده باشه ولی من نمیخوام بابا همش یک شبه!»
به حرفش خندیدم و گفتم: «وای چه غیرتی!» -غیرت چیه؟ دهنم سرویس کرده! -آآآه اگه بشنوه. با خنده گفت: «همه چی تمومه!» بلند خندیدم و گفتم: پس مواظب باش چی میگی. _حالا تو بگو من چی کار کنم؟ _هیچ شگرد زنانه ای نداری که خامش کنی؟ با شنیدن این حرفم انگار داغش تازه تر شد و گفت:
«هر روشی رو بگی استفاده کردم لامصب اثر نمی کرد که از حرفش کلا بر نمیگرده.» _پس بهتره لباس پوشیده تری انتخاب کنی. اخمی کرد و به شونه ام زد. -ببین ها، داشتم از کی کمک می گرفتم! خندیدم و گفتم: من تو این موارد، زمینه ای ندارم.» به ساعتم نگاه کردم پنج دقیقه دیگه جلسه دریا با عرفانی شروع میشد.