دانلود رمان نیلوفری برای مرداب از مهین عبدی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : ۶۱۷
خلاصه رمان : سیگار میان انگشت میانی و اشارهام لهله میزد برای مجدد بوسیدن لبهایم و پک زدن محکم من! نگاهم به رقصنور، دود و عطر و ادکلنهای در هم ادغام شده عادت کرده بود!این چندمین پارتیای بودکه میگرفتم؟ نمیدانم! سیگار بین لبهای رژ خورده و درشتم فرستادم و از اعماق وجودم پک زدم و دودش را بیرون فرستادم. -خفه نشی نیلی؟ تنهای که جلو کشیده بودم را عقب فرستادم و پا روی پا انداختم….
قسمتی از داستان رمان نیلوفری برای مرداب
نیلوفر خودش را کنج مبل چسبانده بود و نگاهش هال خانه ای را زیر و رو می کرد که با وسایلی ساده و نه چندان گران قیمت پر شده بود وسایلی که مشخص بود چندین سال است تعویض نشده اند. علی پی بیدار کردن مهراب رفته و رویا با رویاهایش غرق خواب شده بود.
نیلوفر دلش همچو سیر و سرکه قل میزد و اسید معده اش را تا گلویش احساس می کرد پشیمانی دیر بود وقتی که حالا در خانه کسی بود که اگر یاسر بو میبرد به حتم روزگار خوشی انتظارش را نمی کشید. نگاهش قصد پایین افتادن نداشت.
از در و دیواری که حالا احساس می کرد هر لحظه در حال نزدیک شدن هستند و شاید هم قصد بلعیدنش را دارند! با تکان دادن سرش اوهامش را پس میزند و همان حین صدای صحبت های علی و مهراب در گوش هایش می پیچد.
حدس زده بود مهراب کله شقی کرده و حرفی بر زبان نیاورد اما خودش را هم خوب می شناخت که عقب نخواهد نشست! کمی بعد حضور علی و مهراب را با فاصله از خودش احساس کرده و سر می چرخاند مهراب را در حالی میبیند که….