دانلود رمان آوای نیاز تو از کیمیا مهر کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۱۳۴۹
خلاصه رمان : چه پارادوکس مضخرفی، من از دور کیک به دست و ناباور شایدم دلشکسته خیره بودم به صحنه رو به روم ولی آدمایی که دورم جمع بودن با شادی دست میزدن و روبه روم مردی بود که کنار ژیلا نشسته بود… مردی که بهم دروغ گفته بود و تمام احساسات من رو به بازی گرفته بود؛ پس اون یه مرد معمولی نبود!
قسمتی از داستان رمان آوای نیاز تو
“جاوید” _آقای آریانمهر آینده روشنی داره شرکتتون! سری تکون دادم و از روی احترام بلند شدم تا بدرقه بشن که نگاهی بهم کرد و ادامه داد: راستی تبریک میگم بابت ازدواجتون ما که نمیتونیم بیایم ولی ایشالا جبران میکنیم. لبخند زوری زدم که رو به آیدین ادامه داد: ببین آقای آریانمهرم دم به تله
داد ببین کی نوبت شما بشه. آیدین نیم نگاهی به من کرد و خندید، آقای مرآتی هم با اجازه ای گفت و سمت در رفت. سر جام نشستم و دستی رو صورتم کشیدم و با فکر آخر هفته ای که خیلی زود تر از چیزی که فکرش و میکردم رسید اخمام رفت تو هم و باز فکر و خیالام شروع شد… تو حال و هوای
خودم بودم که صدای آیدین باعث شد نگاهم و بهش بدم. _بهش گفتی؟ _به کی؟ _جاوید خودت و نزن به اون راه بهش گفتی یا نه؟! پوفی کشیدم و نه کلافه ای گفتم که سری به چپ و راست تکون داد. _با اون خندیدنای بلندش توی مهمونی بدرقه آتنام فهمیدم نگفتی.. فکر نمیکنی کوچیکترین
حقش این بود که حداقل تو این جریان میزاشتیش؟ توپیدم: تو جریان ماجرا میزاشتمش که چی بشه؟! فکرش و درگیر کنه و روز و شب الکی خودش و اذیت کنه؟ خودم کم دارم عذاب میکشم که حال خراب اونم ببینم؟ آخر سر که چی! آخر سر که میفهمه. _آره ولی با این تفاوت که لحظه آخر میفهمه و …