دانلود رمان بی تار و پود از فاطمه حیدری کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : ۷۴۰
خلاصه رمان : داستان در مورد دو زوجست که در یک آپارتمان و در همسایگی هم زندگی می کنند… دو زوج با زندگی کاملا متفاوت و روحیه هایی که دنیا دنیا با هم فاصله دارند…
قسمتی از داستان رمان بی تار و پود
“علیرضا” دو دستم را روی زانو میگذارم و نفس نفس زنان خم می شوم… کاوه در جا میزند و می خندد… محکم میزند پشت کمرم: پیرشدیا مرد… پیر شدی… پیر… حس بد از دست رفتن به وجودم سرازیر می شود! خم شده ام… نه از نفس کم آوردن… نه از دویدن های بی مکث با کاوه …
خم شده ام… خم شدنی که راست شدن ندارد! صاف می ایستم فکری میپرسم: -کاوه … واقعا پیر شدم؟ میخندد… قمقمه مشکی طوسی اش را بالا میاندازد و باز میخندد: به جون علیرضا… اخم میکنم: جدیم کاوه… خنده اش را جمع و جور تر می کند: خر شدی علی؟ شوخی کردم عمو…
به انتهای سنگ فرش های پارک اشاره می کند: برادر مقصد بس طولانیست! رکابی ورزشی را از همان دم در در میاورم و به سبد رخت چرک ها میاندازم… کتانی را در کمد میگذارم… ابمیوه همیشه دهنی سوگند را برمی دارم و یک لیوان برای خودم میریزم…. چند بار تکانش میدهم…
از خالی بودنش که مطمئن می شوم می اندازم داخل سطل بزرگ درون کابینت زیر سینک… در اتاق را باز میکنم… خودش را لابه لای ملحفه پیچیده و هنوز خواب است… کنارش مینشینم… به دهان نیمه باز و موهایش که روی بالشت رها شده چشم میدوزم… کنارش دراز میکشم…