رمان رسوخ از مهشید حاجی زاده دانلود رایگان

رمان رسوخ از مهشید حاجی زاده با لینک مستقیم

دانلود رمان رسوخ از مهشید حاجی زاده کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، هیجانی، مافیایی

تعداد صفحات : ۱۵۰

خلاصه رمان : چشمانش!!! آن چشمانش به تنهایی برای پیکارِ میانِ چند مرد، هابیل و قابیل شدنِ برادر با برادر، خون وخونریزیِ میان دو طایقه بس بود. آرامشی که در وجودِ این الهه زیبایی بود در هیچ یک از قصرهایش، جزیره هایش، زنان و زیبایی های دور و برش نمی یافت. او باید صاحب آن چشمانِ جادو کننده، کهربایی رنگ را برای خودش می کرد باید…

قسمتی از داستان رمان رسوخ

از تابلو طویل و عریض سر در مدرسه چشم می گیرد و سعی می کند فکر نکند که با به دنیا آمدن دخترشان او این مدرسه ی فوق لوکس و مجهز و مدرن را برای آینده دخترش بنا گذاشت. تا حس راحتی و آرامش کند و حتی مدرسه را به نام دخترشان کرد. آخر او دوست نداشت که دخترش در جایی تحصیل کند،

که هر کسی بتوان هم کلاسیه و هم سطح دردانه اش شود و درس بخوانند. این بار چشمانش را محکم تر به روی هم فشار داد و نفس هایش را عمیق تر کشید. تا بغضی که در گلو دارد سرباز نکند تا کار دست بقیه ندهد. همیشه او از گریه کردن هایش بدش می امد همیشه..!!

اگر می دید قطره اشکی از کنج چشمش فرو امده دنیا را زیر و رو می کرد تا عاملش را پیدا کند. پیدایش که می کرد، آن را تا هفت نسل بعد نابود می ساخت. تا دیگر جرئت نکند اشک زنش را در بیاورد. این بار بدون نگاه کردن به جایی چشمانش را باز کرد و با قدم های بلند به سمت در مدرسه به راه افتاد.

وارد حیاط بزرگ و مجهز مدرسه شد. از همین دور می دید که مدیر، معاون و ناظم به سرعت به طرفش می آیند. که به او برساند و تا کمر خم شوند برای خوشامدگویی به همسر صاحب مدرسه. سعی می کند ناراحتی و حسرت بر دل مانده اش را با لبخندی مهربان به این خدمه زحمتکش…