دانلود رمان اشک ستاره از فهیمه رحیمی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : ۱۶۸
خلاصه رمان : با این که غروب نزدیک است و تا ساعتی دیگر همسر و فرزندم مثل دو ادم قحطی زده به خانه می ایند و طلب غذا می کنند، اما دوست دارم به هنگام اماده کردن غذا زندگی ام را برایتان شرح دهم. پایان خوش.
قسمتی از داستان رمان اشک ستاره
گوشه اتاق نشسته بودم و پای دردناکم را دراز کرده بودم و داشتم قالب بافی می کردم که صدای چرخش کلید در قفل پیچید و به فاصلۀ کوتاهی آقامون با گفتم یاالله وارد شد و به همراه خود دو مرد را آورد که قیمت روی قالی بگذارند و هر دوی آن ها با دیدن قالی چشمشان گرد شد و گفتن به به چقدر قشنگ است،
نتوانستند خودداری کنند و قیمتی بیش از قالی گذشته عنوان کردند و هر دو خواهان خرید آن شدند. یکهو دلم فرو ریخت و از ترس این که نکند آقامون قالی را به آن ها بفروشد گفتم: -آقای همسایه سالم رساند و گفت که حاضر است مبلغی بیشتر از دیگران بپردازد و فرش را بخرد!
هشدار من موجب شد تا آقامون یاد همسایه و قولی که به او داده بود بیفتد و به مردها بگوید، قول این قالی را به همسایه داده ام اگر با اون معامله ام نشد فردا میارم فرش فروشی خدمتتان و مردها را ناراضی روانه کرد. در نگاه آقامون شادی دیده می شد و خوشحال بود که حاصل کار مرا با نرخ خوب می خریدند،
گویی تازه در آن وقت بود که به فکر بافندۀ قالی افتاد و با لحنی مهربان پرسید: -پایت خوب شد؟ اگر هنوز درد داری تو را ببرم درمانگاه تا عکس بگیرند. دلسوزی اش به دلم نشست و ناخودآگاه کمی لوس شدم و گفتم: -درد دارد امانم را می برد و قادر نیستم پشت دار بنشینم.