دانلود رمان داناوان از کیمیا وارثی کامل رایگان
ژانر رمان : فانتزی، علمی_تخیلی، معمایی، جنایی
تعداد صفحات : ۳۰۳
خلاصه رمان : رائیکا داناوان پلیس تازهکارِ شهر فینیکس، مأموریت پیدا میکند تا برای مراقبت از یک دختر پانزدهساله و همچنین بررسی جنایتها و قتلهای پیدرپی، به شهر متروکهی جروم سفر کند و در عمارتی قدیمی مستقر شود. اما این شهر متروکه، بوی خون میدهد. بوی خون انسانهایی که توسط هیولاهای در کمین نشستهی آنجا، به قتل رسیدند؛ اما مشکل اساسی فقط هیولاها نیست. رازهای بزرگتر و خونینتری وجود دارد که داناوان با دانستن آنها، خودش را تقدیم شیطان خواهد کرد!
قسمتی از داستان رمان داناوان
یک ساعتی بود که در حال چرخیدن اطراف جاده بودم. ماشین اوتیس رو دیدم که یک ساعت پیش از دروازه عبور کرد و بدون دیدن من به سمت شهر رفت. خورشید کم کم رو به غروب بود و آسمون گرفته و نارنجی. نسیم خنکی میوزید و برگ های درخت های پیر و فرسوده ی اطراف رو تو
بادهاش میرقصوند و موهای من رو آشفته می کرد. جاده بزرگ و ممتد و دوراهه بود. اول می خواستم از سمتی برم که به نظر متروکه می اومد و رفت و آمدی نداشت؛ اما قبلش تصمیم گرفتم سری به جاده ی اصلی ای بزنم که روز قبل از اون پا به این خونه ی غول آسا گذاشتم.
من به تنهایی گوشه و کناره ی خیابون حرکت می کردم و ماشین ها به سرعت از کنارم می گذشتن جاده نسبت به شب قبلی که داخلش بودم شلوغ تر شده بود و رفت وآمد زیادی داشت؛ اما آدم هایی که از نزدیکی من و عمارت پیترسون ها عبور می کردن اصلاً نگاهی هم نمینداختن.
انگار براشون چیز عادی ای بود یا شاید هم انگار ما نامرئی بودیم! در حال راه رفتن نگاهم رو به نقطه ای داده بودم و فکر می کردم. دقیقاً نمی دونستم به چی؛ فقط می دونستم ذهنم بی نهایت مشغوله نیاز داشتم با کسی صحبتم کنم اما نمی دونستم با کی با دستینی؟