دانلود رمان لاک طلایی از یگانه علیزاده کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۸۵۲
خلاصه رمان : گاهی یک “نگاه” به تمام دنیا میارزد… گاهی یک نگاه میتواند، چنان عشقی را با خود داشته باشد،که هزاران جملهی دوستت دارم نداشته باشند... اصلا انگار عشق واقعی را چشم ها فریاد میزنند، نه زبان ها… عشق آدمها به خودتان را میان حرف هایشان جست و جو نکنید…! در چشمها دنبال عشق بگردید…! زبان ها به دروغ می توانند عاشق شوند اما…! چشم ها هیچگاه عشقشان دروغ نیست….
قسمتی از داستان رمان لاک طلایی
با کلیدم در خونه رو باز کردم. حیاط توی تاریکی مطلق فرو رفته بود. وا پس چرا چراغ ها رو روشن نکردن؟ با سردرگمی در ورودی رو باز کردم که دیدم اونجا هم تاریکه. -حتما رفتن مهمونی. لامپ حال رو روشن کردم و سمت اتاقم راه افتادم. لامپ اتاق رو هم روشن کردم و لباسام رو عوض کردم.
حالا چی کار کنم ؟ تازه سره شبه. الان که نمی تونم برم بخوابم ! پس بهتره به کاری کنم حوصلم سر نره. اها یافتم ! یکم به کمدم برسم خوبه خیلی وقتم هست دست بهش نزدم. با تموم شدن کار کمد از خستگی دست به کمر شدم که چشمم به ساعت خورد. ۲ ساعت گذشته بود.
از جام بلند شدم تا برم یه چیز بخورم و بعد بخوابم. یکم از غذایی که از ناهار مونده بود رو گرم کردم و خوردم فردا صبح امتحان داشتم باید می رفتم دانشگاه. وارد اتاق شدم و بعد از شونه زدن موهام روی تختم دراز کشیدم بعد از چند دقیقه فکر و خیال به خواب عمیقی فرو رفتم.
آخرین سوال رو هم نوشتم و خواستم از جام بلند شم که چشمم به النا خورد ردیف بغلیم نشسته بود و با دست و چشم و ابرو ، خواهش می کرد که بهش جواب سوال رو برسونم. خوبه حالا دیروز کلی باهم کار کردیم اما بازم خنگ خدا هیچی یادش نیست. مثل خودش با چشم و ابرو اشاره کردم…