دانلود رمان مسجون از ص_مرادی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : ۳۱۱۴
خلاصه رمان : یاس ادیب برای جلوگیری از فاش نشدن بزرگترین راز زندگیاش تن به یک ازدواج اجباری با پاشا زرین میدهد که در نخستین شب زندگی مشترکشان شاهد رفتارها عجیبتری از پاشا میشود! در واقع به نظر میرسد پاشا زرین از آزار دادن زنها لذت میبرد!
قسمتی از داستان رمان مسجون
کسی داشت سرم را نوازش می کرد. درد باز هم داشت غیرقابل تحمل می شد! _ ياس ؟ پلکم لرزید. _ ياس؟ بی حال چشم باز کردم و به سرعت واکنش نشان دادم. ماسک اکسیژن را پایین آوردم و نالیدم. _بابا… مردمک هایش نم گرفتند، من هم به گریه افتادم. بابا منو ببخش… بابا ببخش منو…
دستانم به طرفش دراز شدند و او کمر خم کرد. _می دونم منو نبخشیدی، می دونم تو آه کشیدی، می دونم تقاص دل شکسته ی تو رو پس دادم… اما بابا من هر کاری کردم که نرسم به این لحظه… ولی رسیدم و می گم غلط کردم بابا.. منو ببخش! دستانم به دور گردنش حلقه شده بودند و از اعماق جانم می گریستم.
ببخش منو بابا… ببخش… غلط کردم. روی سرم را بوسید: – آروم باش دخترم، حالت که بهتر شد حرف می زنیم؛ الان آروم باش. بابا که عقب رفت تازه متوجه ی حضور مامان شدم، گوشه ای ایستاده و بی صدا گریه می کرد. حرفی برای گفتن نداشتم جز اینکه ضجه بزنم مرا ببخشند.
درد بکشم و ملتمسانه از آن ها بخواهم مرا ببخشند. مامان جلو آمد و گریان شروع کرد به بوسیدن صورتم. _تو خوب میشی دخترم. تو قوی هستی یاس؛ خوب می شی. درد آنقدر در بدنم شدت گرفته بود تا بالاخره توانست عملکرد مغزم را مختل کند! حرن درکی از حرف پرستارى كه آمد و ….