دانلود رمان هومورو از شقایقخدایی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، درام، اجتماعی
تعداد صفحات : ۴۹۴
خلاصه رمان : روایت دختری ساده و از جنس مهربانی ک با تمام محدودیتها و ترسهایش میخواهد از قفس و حصاری که خانواده و تفکرات سنتی برایش ساختند بیرون بیآید. پنهانی تلاش برای زندگی کردن و مستقل شدن می کند اما سرنوشت جوری رقم می خورد که وارد زندگی مردی درست نقطه مقابل خودش می شود. عشق را تجربه می کند و به او تکیه می کند و اما همان لحظه پرده از حقیقتی تلخ برداشته می شود و طی اتفاقاتی کاملا غیرمنتظره کمکم درگیر مشکلات بزرگی می شود…
قسمتی از داستان رمان هومورو
از اینکه کیاراد تا آنجا آمده بود و حالا پشت در بود، ترسیده لب گزید. آب دهانش را قورت داد به سمت در رفت و گوشش را به در چسباند. بیرون از آشپزخانه، گفتوگو و بحث عروسی داغ شده بود. پشت در وا رفت. -کیاراد برو… تو رو خدا آبروریزی نکن. -آشنا… عزیزم… برای من برنامه نچین چیکار
بکنم چیکار نکنم. می آی یا بیام؟ کیاراد دستش را روی بوق گذاشت. با صدای بوق ممتد و طولانی ماشین نگاه نگران آشنا تا پذیرایی رفت و برگشت. – باشه باشه میآم. اما بوق قطع نشد. مسعود پرسید: -صدا از دم خونست؟ آشنا پشت در سر ناخن هایش را روی گونه اش کشید. -کیاراد بس کن.
بوق ها یکی پس از دیگری نواخته میشد که آشنا ترسیده و درمانده گفت: می آم به خدا می آم. با قطع شدن صدای بوق نفس حبس شده اش رها شد. تند به سمت پنجره رفت. در حالی که نگاه نگرانش به عقب مانده بود، پنجره را باز کرد. کمی دامنش را جمع کرد از پنجره به حیاط رفت. روی برفی
که زمین را سفید کرده بود، پابرهنه و خمیده به سمت در رفت تا مبادا از پنجره کسی او را ببیند از زمان آشنایی اش با این مرد دیگر روی آرامش و آسودگی را ندیده بود آرام در حیاط را باز کرد. نگاه کیاراد از آجرهای خانه چرخید روی درب باز شده ی سفید و باریک. با دیدن او جلو رفت و …