دانلود رمان خورشید خونین شده از محدثه کمالی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۴۴۹
خلاصه رمان : سهیل پشت پا زد به همه چیز و رو گرداند از عشقی که می توانست تسلایش باشد اما نمیدانست پنج سال بعد چشمانی را میبیند که او را به یاد تمام نداشته هایش میاندازد. آنقدر شبیه، آنقدر همتا که عشق را در دلش زنده کرد، اما رازی مگو در چشمان آن دختر هویدا بود. رازی که…
قسمتی از داستان رمان خورشید خونین شده
به سمت خروجی رفتم و نور آفتاب چشمانم را زد. چشم ریز کردم و دستم را جلوی صورتم گذاشتم. شاید به یک استراحت کوتاه نیاز داشتم. به یک سکوت و تنهایی و تاریکی تا کمی فکر کنم و کمی راحتی خیال دریافت کنم تا کمی از اشفتگی های مغزی ام را از هم جدا کنم و برای هر دردی یک درمان بیابم.
افکار منفی و کشنده را از مغزم پاک کنم و شست شویی به ذهنم داده و مغزم را سروسامانی بدهم. پایم را که درون مغازه گذاشتم یاد اولین روز باز کردنش جلوی چشمانم رژه رفت. لبخندی زده و غرق شدم در آن روز ها. با شوق وارد مغازه شد و من هیجان زده ایستادم. ابتدا سرش را چرخاند
و با چشمانی ستاره باران دور تا دورش را نگاه کرد. به طرفش رفتم و او محکم به سمتم کشیده شد. هین ترسیده ای کشید و به در مغازه نگاه کرد. خدا را شکر سر ظهر بود و مگس پر نمیزد. -وای سهیل…! دستانم محکم تر دورش پیچ خوردند و از روی چادر و روسری سرش را بوسه زدم. این دختر،
این نفس های گرم همه و همه وسوسه انگیز ترین پناه دنیا بودند . کمرش را لمس کرده و با خنده گفتم: -دورت بگرده سهیل… راه تنفسیم باز شد. سرش را بالا گرفت و با مهر نگاهم کرد. با خنده خودش را مخفی کرد و لب زد: برو عقب سهيل. خدا بگم چیکارت کنه. آخرش سر این تفاوت اعتقادات تو و بابام من نفله میشم…