دانلود رمان خرگوش و عروسک از ساشلی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، روانشناختی
تعداد صفحات : ۱۰۲۵
خلاصه رمان : هیتان، پسر بچه یتیمی بود که به خانواده الیس سپرده شد. اون پسری سرد و عجیب بود و برعکس اون الیس پر از زیبایی و دخترونگی. هیتان دوست داشت پروانهها رو بکشه و الیس عطر زنونه میزد، مهمانی چای فرضی میگرفت. الیس مورد دست درازی قرار گرفت.. هیتان سعی کرد کسی که دست درازی کرد رو مجازات کنه اما اون فقط یه بچه بود… خانواده الیس هیتان رو به جای دوری فرستادن چون …
قسمتی از داستان رمان خرگوش و عروسک
عروسک “از این سمت.” به دنبال خرگوش رفتم که عقب رفت و بسمت دری که پشتش بود حرکت کرد دستگیره رو چرخوند و هوای سردی بهم برخورد کرد حتی سردتر از دفعه قبل از دفعه قبل لرزیدم ولی خرگوش واکنشی نشون نداد. سرش رو به سمتم چرخوند و گفت: “میریم این پایین.” و به سمت
پلکان رفت. انتهای عصا با هر قدم به پلکان میخورد دنبالش میرفتم به دنبال خرگوشم… راهنمام. وقتی به آخرین پله رسیدیم چشمام گشاد شدند. چاقو و سلاحم رو محکم تر گرفتم و پرسیدم: “خوک ها !؟” به تلی از جنازه خوک ها نگاه کردم که با گیره ای از سقف آویزون شده بودن. خرگوش:
پوست و گوشت خوک نزدیکترین نمونهها مانند انسان هستن اینجا تو رو تمرين ميديم. لرزید و هر دو دستش رو روی عصایش گذاشت. “وقتی آماده شدی اونوقت به مرحله بعدی آموزشت میریم” پرسیدم:”کشتن!؟” خرگوش به آرومی سرش رو تکون داد و به جلو خم شد. صورتش نزدیک صورتم بود.
” بهترین قسمتش.. بیشترین لذتی که خواهی چشید”. قلبم از هیجان به سرعت میتپید. به اطراف اتاق نگاه کردم و وقتی برگشتم خرگوش داشت نگاهم میکرد به پایین و به عصا و لباسش نگاه کردم و پرسیدم:”سلاح های تو کجان؟” گوشه دهان خرگوش بالا رفت و عصا رو چرخوندو تو یه حرکت …