دانلود رمان سرنوشت از شادی خلیلی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، غمگین
تعداد صفحات : ۴۰۳
خلاصه رمان : دختری که مادرش دچار سرطان شده و میمیرد و او در طی اعتماد و دوستی نابجا گول خورده و بعنوان خدمتکار به کشور دبی فرستاده می شود و در انجا با ارباب خود ازدواج می کند…
قسمتی از داستان رمان سرنوشت
از روی تخت بلند شدو به سمت پنجره رفت از لای پرده ها شیشه رو باز کردو نفس عمیقی کشید: تانیا امروز عجیب هوای تهران بوی با تو بودن رو میده. اخه چرا برادر من شعر میگی کجا هوا به این بی بویی. برگشت سمتمو با یه لبخند گفت: من اتاق بغلیم اگه کاری داشتی یا چیزی خواستی صدام کن شبت خوش.
شب بخیر آرومی گفتمو از اتاق رفت. من موندمو یه دنیا فکرو غم و غصه. اگه مامانم خوب نشه چی… برسام واقعا حرفایی که میزنه راسته یا… آخه چطور ممکنه کسی تو این مدت کم عاشق بشه… اشکی از گوشه چشمم سرازیر شد سعی کردم دیگه به هیچ چیزو هیچ کسی فک نکنم و بخوابم.
چشمامو رو هم گذاشتم چیزی نگذشت که پلکام سنگینی کردو به خواب رفتم صب با صدای در تکونی به خودم دادمو به پهلو چرخیدم با صدایی که انگار از ته چاه دربیاد گفتم: حالا اگه گذاشتن دو دیقه کپه مرگمو بزارم. یهو در باز شدو یه قامت بلند تو چهار چوب در نمایان شد.
با دلهره یهو از جام پریدمو نشستم. وای خدا بکشتت پسر این چه طرز تو اومدنه با دیدن برسام کل دیشبو یاد آوردم خودشو به پنجره رسوندو پرده رو کنار زد نور خورشید با شدت هرچه تمام تر به صورت و چشمام برخورد کرد که دستمو زود جلوی چشمام گرفتم…