دانلود رمان فصلی که پرستوها باز میگردند از معصومه آبی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : ۹۲۶
خلاصه رمان : قصه درباره ی مردی به اسم ایوبه. اون مردی بی اعصاب و جسم و روانی داغون از گذشته ی تلخشه. تو دنیاش دوستانش نقش پررنگی دارن… اون مدام سرجونش خطر میکنه تا شاید بتونه گذشته اش رو فراموش کنه. این رفتارش باعث میشه که درگیری های زیادی تو زندگیش رخ بده و اشتباهات کوچیک و بزرگی بکنه و کم کم آدم های جدید وارد میشن و همینطور پای گذشته ی ایوب به قصه باز میشه….ایوب دست و پا میزنه تا دوری کنه اما نمیشه….
قسمتی از داستان رمان فصلی که پرستوها باز میگردند
همه ی دنیا می چرخید و می چرخید… صدای گریه ی بچه ای می آمد، صدای جیغ زنی… چرخش که تمام شد، نعره ی بلند یا ابوالفضل را شنید. نزدیک گردنش می سوخت. تنش خیس بود انگار، چیزی به قفسه ی سینه اش فشار می آورد. دوست داشت فریاد بزند نمی شد.
صدای گریه قطع شده بود…. صدای جیغ هم…. با هول در تخت نشست. تمام تنش خیس بود. نفس نفس زنان به در و دیوار نگاه کرد…. فقط یک کابوس بود. یک کابوس ! با تنی داغ و کوفته، پا از اتاق بیرون گذاشت و سرش بوم بوم نبض می زد. احساس می کرد در تنش آتش به با نموده اند.
می سوخت و می سوخت و می سوخت… خود را به حمام رساند تن به آب سپرد… پیشانی به دیوار تکیه داد و سعی کرد فراموش کند… کابوس ها گاهی تار مویی با واقعیت فاصله دارن. سر خرگوش کوچک را نوازش کرد و حیوان هنوز آنقدر جان نگرفته بود که از مادرش جدا شود.
خرگوش ماده خودش را می خاراند و خرگوش نر هم بی وقفه می خورد. به باقی توله هایشان نگاه کرد… چه قدر تنبل و تپل ” گوش های نرمش را بین دو انگشت گرفت و برابر نور آفتاب درازش کرد… سر در گریبان برد و خفت. حیوانات جذابی بودند. دوست داشتنی و سرگرم کننده…