دانلود رمان دردانگ از اسماء کرمی پور کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۱۸۶۶
خلاصه رمان : ماهِل دختری اهل سیستان و بلوچستان (که توسط یه گاندو یکی از دستاش رو از مچ از دست داده) توی خانواده ای به دنیا اومده و بزرگ شده که چند همسری برای مردان مشکلی نیست… ماهل با نریمان (مردی که همسرش رو طلاق داده و یه دختر داره) یک مجموعه حیوانات رو توی شهر خودش بنا کرده و اداره میکنه… به تازگی دکتری به اسم بالاچ ریگی به منطقه اومده که به بهونه ترمیم دست مصنوعی ماهل، قصد نزدیکی به او روداره… از طرفی دیگه جدگال پسر فعال و باهوشیه که برای بهتر شدن مجموعه، به تازگی استخدام شده و…
قسمتی از داستان رمان دردانگ
حالم خوش نیست و دلم هوای تازه میخواهد. از جایم بلند میشوم و قدم به محوطه میگذارم. چشم میگردانم تا کارگرانی که جدگال برای سنگفرش مجموعه آورده ببینم. مشغول کارند اما جدگال را نمیبینم. نفسی که شبیه آه است از سینه بیرون میفرستم. نریمان راضی به فروش زمین شده
است اما.. خوشحال نیستم. حالم بد است. کاش آن «نریمان» از دهانم در نیامده بود. کاش برای گفتنش خودم را متقاعد نکرده بودم. لعنت او که بر من راضی شده بود دیگر چه دلیلی داشت نامش را به زبان بیاورم آن هم با ناز! کاش میشد زمان را به عقب برگردانم.آن وقت میتوانستم زبانم را به چهارمیخ
بکشم که بیهوده نچرخد اما دیگر گذشته است و نمیتوانم کاری کنم. اگر برای آرزو تعریف کنم خوشحال هم میشود که بالاخره سياست به خرج داده ام اما… سیاست همان روباه حیله گریست که کت و شلوار به تنش پوشانده اند. چه حس بدی دارم خدا… خودم را مقابل حصار قاطع میبینم.
جدیدترین کابوسم به خاطر می آید و دندان به هم می سایم نمیدانم چرا با این همه نفرت، نگهداریشان میکنم نگهداری که نه اسارت به اسارت گرفتمشان و حبسشان کرده ام گاهی پشیمان میشوم از هزینه ای که برایشان صرف میکنم. این طور وقت هاست که باز کابوس میبینم تا یادم بیاید درد …