رمان فرزند من از سحر شعبانی دانلود رایگان

رمان فرزند من از سحر شعبانی با لینک مستقیم

دانلود رمان فرزند من از سحر شعبانی کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی

تعداد صفحات : ۱۲۵۵

خلاصه رمان : رمان درمورد دختری بنام باران که مادر خود را وقتی به دنیا امده از دست داده و با پدرش اردلان زندگی میکنه تا اینکه فردی جدیدی وارد زندگیش میشه و حقایقی برملا میشه که… قشنگه…

قسمتی از داستان رمان فرزند من

در اتاق مهسا رو زدم جواب نداد. در باز کردم رفتم تو اتاق دمر رو تخت خوابیده بود. کولم گذاشتم گوشه اتاق رفتم رو تخت کنارش نشستم. اروم همنجوری نشسته دولا شدم که صورتش رو ببینم. خوابیده بود اروم فوت کردم تو صورتش یه ذره پلکاش تکون خورد اینبار محکمتر فوت کردم که

چشماشو باز کرد گفت: تو اینجا چیکار میکنی؟ اروم بلند شدم گفتم: بیکار بودم آمدم اینجا. بلند شد نشست یه تیشرت مردونه تا زیر باسنش پوشیده بود. شلوارم پاش نبود مانتومو در آوردم مقنعمو در آوردم رفتم رو کاناپه گوشه اتاقش نشستم. مهسا: چرا نموندی شب باهاشون بری. گفتم:

به من چه این جور جاها جای بزرگتراست. _باشه تو برادر زادشی. گفتم: رامین که دختر رو نمیخواد به خاطر مامان پری میخواد بره. چشماش یه برق خاصی گرفت یه لبخندم آمد رو لباش. کش موهامو باز کردم دست کشیدم توش گفتم: تو چرا خوشحال شدی؟ مهسا: من به من چه.

آمدم جوابش بدم که شیرین جون آمد تو. یه ظرف میوه با دوتا لیوان شربت گذاشت رو میز جلو کاناپه گفتم: دستت در نکنه شیرین جون. گفت: خیلی وقته اینجا نیومدی دلمون برات تنگ شده. گفتم: منم همینطور. شیرین جون: شام درست میکنم به بابات هم بگو بیاد اینجا سامان امشب زود میاد…