دانلود رمان مدیر مدرسه از جلال آل احمد کامل رایگان
ژانر رمان : اجتماعی
تعداد صفحات : ۱۷۱
خلاصه رمان : راوی داستان که از آموزگاری به تنگ آمده است، برای آسودگی خود و داشتن درآمد بیشتر و بی دردسر به مدیری دبستان رو می آورد، بی آنکه بداند چه دردسرهایی در پی خواهد داشت. مدیر که خود را هیچکاره می داند و آمده تا گوشه ای آرام در دفترش از گچ خوردن و بیهودگی کار آموزگاری خود را برهاند، با دشواری سرپرستی «یک ناظم و هفت تا معلم و دویست و سی و پنج تا شاگرد» روبرو می شود. پس همه توان خود را به کار می گیرد تا کمبودها و نارساییها را به گونه ای سروسامان دهد. اما…
قسمتی از داستان رمان مدیر مدرسه
روز سوم باز اول وقت مدرسه بودم. هنوز از پشت دیوار نپیچیده بودم که صدای سوز و بریز بچه ها به پیشبازم آمد. تند کردم. پنج تا از بچه ها توی ایوان به خودشان می پیچیدند و ناظم ترکه ای به دست داشت و بنوبت کف دستشان می زد. خیلی مقرراتی و مرتب. به هر کدام دوتا چوب کف دو دستشان و از نو.
صف های کلاس ها تماشاچی های این مسابقه بودند. بچه ها التماس می کردند؛ گریه می کردند؛ اما دستشان را هم دراز می کردند. عادتشان شده بود. دو تاشان گنده بودند و دروغی سوز و بریز می کردند. یکیشان به چنان مهارتی دستش را از زیر چوب درمی برد
و جاخالی می کرد که حظ کردم و لابد همین ناظم را عصبانی کرده بود. اما یکیشان آنقدر كوچك بودکه من شك كردم چوب کف دستش بخورد. نشانه گرفتن چنان دستی غیر ممکن بود و چوب حتما يا به نوك انگشت هایش می خورد که آخ… می دانم چه پوستی می کند. و یا به مچ دستش می خورد که…
نزديك بود داد بزنم یا با لگد بزنم و ناظم را پرت کنم آن طرف. پشتش به من بود ومرا نمی دید. اما درچشم بچه ها، همچه که از در مدرسه وارد شدم، چیزی درخشید که جا خوردم. و زمزمه ای توی صف ها افتاد كه يك مرتبه مرا بصرافت انداخت که در مقام مدیریت مدرسه بسختی می شود ناظم را كتك زد…