دانلود رمان کینه کش از راز انصاری کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، هیجانی
تعداد صفحات : ۲۲۹۵
خلاصه رمان : سال ها پیش، نامزدم که ازش یه جنین دو ماهه باردار بودم، قبل عقدمون کشته شد… هیچکس به جز آذرخش نمی دونست من باردارم و بعد از چهلم برادرش، عقدم کرد تا بچه ام حلال زاده باشه… سر سفره عقد شرط گذاشت که بعد از هفت ساله شدنِ بچه، منو طلاقم میده و برادر زاده اش رو تنهایی بزرگ میکنه… اما حالا….
قسمتی از داستان رمان کینه کش
دخترک هنوز کمی لنگ میزد و بدنش کوفته بود اما رو به مادرش گفت: _مامان تو برو خونه منم حالم بهتره… باید برم سرکار چون همین الانشم کلی تاخیر خوردم. _کجا بری دختر؟! نمی بینی حال و روزتو!؟ -خوبم آخه !! افسون تاکسی گرفت و مهرو را وادار کرد سوار شود. می دانست حال دخترش خوب نیست
و تظاهر به خوب بودن می کند. مادر بود و دلشوره ی فرزندش را داشت. مهرو پوفی کشید و ناچارا با صاحب رستوران تماس برقرار کرد. خانم تارخ بلافاصله جواب داد: _جانم مهرو جان؟ آب دهانش را فرو داد: _سلام خانم… خوبین!؟ _ممنونم عزیزم… بفرمایید. _راستش… چیزه…
من امروز یه تصادف کوچیک داشتم و حالم زیاد مساعد نیست… میشه مرخصی برام رد کنید!؟ برخلاف آقای عباسی، خانم تارخ بسیار مهربان و دلسوز بود: _ای وای خدا بد نده… الان حالت چطوره!؟ _خوبم خداروشکر زیاد آسیب ندیدم. _مشکلی نیست گلم امروز استراحت کنید. _ممنونم… خدانگهدار.
پوفی کشید و سرش را به پشتی صندلی تکیه داد . افسون نگران نگاهش کرد: _مطمئنی نمیخوای بریم دکتر!؟ _خوبم… خوبم دورت بگردم. نگرانی مادرش را درک می کرد. تاکسی وارد کوچه شان شد و با عذاب آهی کشید. برخلاف دیگران، هیچ گاه از نزدیک شدن به خانه خوشحال نبود…