دانلود رمان ویکار از شادی موسوی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۲۳۵۰
خلاصه رمان : دختری به نام جلوه که تک نوه خاندان سرشناسی است، بوسیله قاچاقچی ها ربوده میشود تا پدر بزرگش تا وادار به همکاری کنند، جلو توسط یک نجیب زاده، ملقب به (بیک) که کسی نام واقعی او را نمیداند نجات می یابد، جلو یک گردنبند گرانبها و میراثی دارد که بیک با دیدن آن…
قسمتی از داستان رمان ویکار
نمی دونم چقدر گذشته اما گشنگی و تشنگی انقدر بهم فشار آورده که مدام چشمام روی هم می افته! بالاخره صدای منحوس همون مرد دوباره تو گوشم می شینه و می دونم که مهمونی کوفتیش داره شروع می شه! جلوتر میاد و تنم به لرز می شینه اما نمی ذارم که بفهمه؛ موهای فر و بلندم تو صورتم ریخته
و زانوهام دیگه دارن کم میارن. نوک انگشتای دستمو دیگه حس نمی کنم و مشتشون می کنم تا حتی شده به زور خون رو توشون جریان بدم. سبزی چشماش تیره تر شده و می خواد که چیز دیگه ای بگه که همون موقع یکی از نوچه هاش از در تو میاد و اون با مکث به سمتش برمی گرده.
-بگو. -آقا مهموناتون رسیدن… نفس عمیقی می کشه و عقب میره، دستی به یقه ی کتش می کشه و قبل رفتنش رو به من می کنه: جفتک نمی اندازی، وحشی بازیاتو غلاف می کنی، لالمونی می گیری تا آخر شب وگرنه برمی گردونمت تو همون اتاقی که خیلی بهش علاقه داری! می چرخه و به سمت در میره
تا به پیشواز مهموناش بره. دو تا مرد دوشادوش هم داخل میان و باهاش خوش و بش می کنن. هنوز نگاهشون به من نیفتاده و من کمتری تکونی به خودم نمی دم شاید که شانس بیارم و اصن دیده نشم! یکیشون نزدیک چهل ساله می خوره و اون یکی کمی سنش بیشتره اما خیلی به هم شبیهن…