دانلود رمان سیندخت از محمد افغانی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : ۳۱۳
خلاصه رمان : ماجرای زندگی مهندس یک کارخانه درجنوب است که عاشق زنی بنام سیندخت می شود و در این راه اتفاقات بی شماری پشت سر می گذراند این رمان فرجامی تراژدیک دارد…
قسمتی از داستان رمان سیندخت
آقای نصرت در این موقع سرش را روی میز به دستش تکیه داده بود و چشم هایش روی هم بود. ولی خواب نبود. لابد با خودش فکر می کرد چرا با طرح این موضوع می باید باعث ناراحتی مدیر کارخانه شده باشد. نگاه سایر اعضاء هیئت مدیره با نوعی کینه توزی دوستانه به پیر مرد دوخته شده بود.
گوئی آنها نیز همگی همان فکر را داشتند. آقای سورن گفت: این موضوع ، به نظر من، کاملا مربوط به مدیریت کارخانه و در حوزه اختیارات او است که کارگر یا کارمندی را نگاه دارد یا اخراج کند. حال، این کارگر و کارمند هرکس می خواهد باشد. او این اظهار نظر را خیلی شمرده شمرده
و به تانی بیان کرد تا شوخی تلقی نشود. با لحن پیرانه تری ادامه داد: آقای نصرت هم، به گمان من چون می خواستند خوشمزگی کرده باشند حرف این خانم را پیش کشیدند. شاید اگر موضوع زن نبود ما داخل سیاست می شدیم که البته به مزاجمان نمی ساخت. یا اینکه توی كوک اشخاص می رفتیم
و گوشت مرده را می جویدیم. آقای فرزاد می خواست يك موضوع سیاسی را پیش بکشد که به تازگی برایش اتفاق افتاده بود و هنوزهم به عنوان يك مشکل کم و بیش بزرگ پیش روی او بود. به علل و جهاتی از این فکر منصرف شد. مقامات امنیتی شهر از او خواسته بودند…