رمان بیرحمی شیرین (جلد اول) از زوئی بلیک دانلود رایگان

رمان بیرحمی شیرین (جلد اول) از زوئی بلیک با لینک مستقیم

دانلود رمان بیرحمی شیرین (جلد اول) از زوئی بلیک کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، مافیایی

تعداد صفحات : ۷۹۵

خلاصه رمان : این یه اشتباه بی گناه و معصومانه بود. اون در اشتباهی رو زد. درِ خونه ی من رو. اگه من مرد بهتری بودم، اون رو رها می کردم و میذاشتم بره ولی من مرد بهتری نبودم. من یه بی همه چیز بی رحم و سنگدل هستم. من بی رحمانه پاکدامنی اون رو برای خودم ادعا کردم.باید کافی می بود. ولی کافی نبود.بیشتر نیاز داشتم، اشتیاق به اون رو داشتم، اون به وسواس و علاقه و دلبستگی ام تبدیل شد. شیرینی و پاکی اون روح تاریک منو طعنه و نیش زد…

قسمتی از داستان رمان بیرحمی شیرین

توی راهروی اصلی، سرم رو از راست به چپ چرخوندم و به مسیرهای باریک و تاریک بین قفسه های کتاب نگاه کردم. وقتی به انتهای اتاق نزدیک می شدم، میتونستم صدای خش خش و تکون دادن کاغذها رو بشنوم. دست هام رو در دو طرف راهروی باریک بین دو قفسه ی کتاب قرار داده بودم،

در حالی که اون به کتابی توی یه قفسه بلند دست می کشید، به اما خیره شدم. اون کاملا از خطری که الان توی اون بود غافل بود. درست مثل دیشب یه لباس دختر مدرسه ای با دامن چهارخونه چین دار و ژاکت آبی و سرمه ای ناز و بامزه پوشیده بود. این بار موهای زیباش به شکل دم اسبی شلی که

به پشتش آویزون شده بود، شونه شده بود. همانطور که روی نوک انگشتای پاهاش دراز میشد تا یه چی رو از قفسه برداره دامنش روی بالا رفت. _سلام إما. اون با تعجب به سمتم چرخید. دسته کوچکی از کتاب هایی که اون توی دستش داشت به زمین افتادن. _وای خدای من! ابروم رو بالا بردم.

_به اسمم نزدیکه، ولی بیشتر مردم منو دیمیتری صدا میکنن. اون به زانو در اومد و به تکاپو افتاد تا با عجله کتاب های ریخته شده رو از روی زمین برداره و در حالی که از بلند کردن سرش خودداری می کرد، پرسید: _چطوری… چطوری منو پیدا کردی؟ قبل از اینکه جلوی اون توقف کنم چندین قدم توی تاریکی فرو رفتم…