دانلود رمان آوازهای بی قرار از مهین عبدی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۱۰۳۱
خلاصه رمان : چیزی نمانده… به آوازهای بیقرارِ باد و رقصِ دلبرانهی برگهای این باغ… به دل کندن چنارها از برگهای پهنِ پنج پری… به هزار رنگ شدن روزگار و تجلی دوبارهی بهار… به عطر و بویِ بِههای لبِ طاقچه و دانههای قرمز انار… به قدم زدنهای عاشقانهمان و خشخش برگها… و به خلق شاعرانههای قشنگ… چیزی نمانده است تا ظهور عشق… همان عشقی که من را بیقرارِ روزهای با تو بودن کرد…
قسمتی از داستان رمان آوازهای بی قرار
قدمی به سمتش برمی دارم. کف دستانم را روی تکیه گاه صندلی مقابلش قرار می دهم و یکی از پاهایم را از زانو خم کرده و کمی بالا می گیرم. سرم را کج می کنم. -درست گفتی غریبه! من ریشه ایرانی دارم اما اینجا اومدم چند سالی هست و حدس زدم تو شاید بلد نباشی روسی حرف بزنی،
بنابراین زبان عمومی و بین المللی رو انتخاب کردم! فارسی حرف زدن یکم برام سخت شده! و باز هم تو خوب انگلیسی حرف میزنی! سرش را به مختصر تکانی می دهد. -خودت گفتی، زبان بین المللی هستش! اما بد هم صحبت نمیکنی فارسی. فقط لهجه روسیت خیلی بیشتره. لبانم کش می آیند
و دستی به پیشانی ام میکشم و چندتار موی ریخته شده را کناری میزنم. -درست. من زیاد اطرافم ایرانی ندیدم که بخوام زیاد صحبت کنم و یاد بگیرم! اما تو امشب و اینجا… چشمانش را ریز می کند و موشکافانه میپرسد: -من امشب و اینجا چی؟ برای لحظه ای صدای موسیقی قطع می شود
و من بند تاب مشکی رنگم را که روی بازویم رها شده بود را به جای قبلش برمی گردانم… برایم جالب است که نگاههای مرد روبه رویم فقط به صورتم است و هیچ نگاه بد و هیزی به روی حرکاتم ندارد! در حالی که مدام از مردهای اطرافم در همین کلوپ و محل کارم و دانشگاهم در مورد جذاب بودنم….