دانلود رمان رفیق روزهای بد از شبنم سعادتی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۱۵۲۶
خلاصه رمان : هامون و نامزدش منتظر تولد فرزندشان هستند، اما جنین به دلائل نامعلومی سقط میشود. هامون که فکر میکند مشکل از هستی است به او دلداری میدهد. اما جواب دکتر هر دو را متحیر میکند، مشکل از خود هامون است و دیگر قادر به بچهدار شدن نیست و این موضوع باعث میشود هستی یک صبح اورا برای همیشه ترک کند. در این میان سلوا یکی از هم کلاسیهای قدیمی او حاضر میشود نقش زن باردار هامون را بازی کند تا او بتواند حق و حقوق خودش را از خانوادهش بگیرد. غافل از اینکه سلوا پنهانی دل در گرو هامون دارد …
قسمتی از داستان رمان رفیق روزهای بد
نزدیک اتوبوس که رسیدیم بهراد چادرم را رها کرد و گفت: هنوز خیلیا از مسافرا نیومدن میخوای فعلا سوار نشیم؟ چادر را از صورتم کناز زدم و از خداخواسته گفتم: آره نفسم گرفت با این چادر بذار یکم هوا بخورم بعد سوار شیم. سر تکان داد و گفت: پس بریم پشت اتوبوس به اونجا مامورا دید
ندارن بدون حرف به دنبالش رفتم. پشت اتوبوس محیط امن تری داشت و توانستم چادر را از سرم شل کنم و روی دوشش بندازم باد نه چندان خنک میوزید صورتم را سمت وزش باد گرفتم و متوجه صدای بهراد شدم: هنوز بهش عادت نکردین؟ به چادرم اشاره میکرد مثل یک بچه که لباسی بزرگتر از قد و
قامتش بهش بپوشانند چادر را به طرز ناشیانه ای در آغوشم جمع کرده بودم. در جوابش گفتم: نه بعیدم میدونم یه روز بهش عادت کنم. لبخند کوتاهی زد و بعد کلی این پا و اون پا پرسید: دیروز… برخلاف او ریلکس گفتم: دیروز چی؟ دوباره معذب پرسید: دیروز شما و هامون… رابطه تون رو رسمی
کردین؟ لبخند زدم و از خدا که پنهان نبود پشت لبخندم لذت مبهمی خوابیده بود. _آره ازم خواستگاری کرد منم جواب مثبت دادم قراره بعد برگشت از عراق با خانواده ها صحبت کنیم. برای لحظهای نگاهش رویم خشکید و با همان حالت عجیب زمزمه کرد: تبریک میگم! بعد دست برد توی جیبش …