رمان عمر هیچ درختی ابدی نیست از مهسا نجف زاده دانلود رایگان

رمان عمر هیچ درختی ابدی نیست به مهسا نجف زاده با لینک مستقیم

دانلود رمان عمر هیچ درختی ابدی نیست از مهسا نجف زاده کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی

تعداد صفحات : ۲۱۸

خلاصه رمان : تو را به ترانه ها بخشیدم، به صدای موسیقی، به سکوت شکوفه ها که به میوه بدل می شوند و از دستم می چینند. تو را به ترانه ها بخشیدم، با من تمام عمر هیچ درختی ابدی نیست باید به جدایی از زندگی عادت کرد…

قسمتی از داستان رمان عمر هیچ درختی ابدی نیست

– ببخشید ما داریم کجا می ریم؟ – قرار شد چیزی نپرسی. – بيتا اخم کرد و گفت: این قرار شما بود ولی من که قبول نکردم… کجا می ریم؟ طاها با گوشه چشم نگاهش کرد و گفت : برمی گردیم شمال – – می خوام پیاده بشم … نگه دار ، من شمال نمی یام. -گوش کن…

چیز جالبی که می خوام نشونت بدم اونجاست؛ مجبورت نمی کنم برگردی پیش بقیه، اونجا با هم حرف می زنیم اگه نخواستی بر می گردیم تهران به همین راحتی… درسته که تو به من قول ندادی ولی من این کار رو می کنم. بیتا گفت: می خوام بدونم اون چیز جالب چیه؟ – یه چیز جالب در مورد پدرت…

چیزی که تو هیچ وقت بهش توجه نکردی و ندیدیش.- من اردلان رو خیلی خوب می شناسم… چیزی نیست که در موردش ندونم. طاها لحظه ای کوتاه نگاهش کرد و گفت: درسته شاید تو پدرت رو بشناسی ولی فکر نمی کنم اطلاعات زیادی در مورد مردها داشته باشی. – احتمالاً پدر من مرد نیست؟! طاها بی صدا خندید.

-منظورم این نبود… دارم در مورد جنبه مردونه پدرت حرف می زدنم نه جنبه پدرانه اش، آقا اردلان هم پدره هم به مرد. – با این توضیحات فقط من رو گیج می کنید. -گواهی نامه رانندگی داری؟ بیتا نگاهش کرد. گفت آره… من راننده خیلی خوبیم.- پس حتما می تونی تو جاده رانندگی کنی…