دانلود رمان آدمای شهر حسود از ماهور ابوالفتحی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، هیجانی
تعداد صفحات : ۷۶۲
خلاصه رمان : یه دخترِ یتیم هیجده ساله که با خالهاش زندگی میکرد، شد عروسِ حاج احمد سیف، مردی که یه دنیا سرش قسم میخوردن ولی رضا این دختر رو نمیخواست! چون زنش تازه مرده بود؛ چون یه بچهی یه ماهه رو دستش مونده بود ولی بهش احتیاج داشت و کمکش کرد و کم کم این دختر شد همه چیز پسر حاجیمون…
قسمتی از داستان رمان آدمای شهر حسود
روزهای من اینجا کند و دیر میگذرن نمی دونم دقیقا، شاید چون صبح ها زودتر از خواب بیدار میشم؟! شاید چون شبا رو تا نیمه های شب بیدارم؟! شاید چون تموم لحظات زندگیم رو میبینم؟! شیلنگ آب دستمه و قراره به درخت هاي توي باغچه آب بدم،
به نظرم کار قشنگیه و میتونه حواسم رو از همه چیز پرت کنه! حاج آقا خونه نیست، رضا سرکاره، حاج خانم در حال بچه داریه و من تو این حیاط بزرگ تنهام و به نظرم که این خیلی هم خوبه! من هیچ وقت مال خودم نبودم! همیشه همه چیزم متعلق به بقیه بوده، وقتم، خواسته هام، ارزشم..
انگار همه چیزم رو بقیه مدیریت می کردن و حالا که اینجا تنهام و کسی بهم نمیگه زود شد یا دیر شد، حس سبکبالی بی وصفی دارم! من تو زندگیم دنبالِ افسانه نیستم و نبودم همیشه فقط یکم آزادی و آرامش می خواستم! تا کسی نیست و فرصت هست، با همون شیلنگ آب باز دورخودم می چرخم.
یه وقتا در حالی که انگشت شصتم رو روي ورودي آب نگه میدارم شیلنگ رو بالای سرم میبرم و اجازه میدم که خیس بشم و حالا دارم همراه انجام این دیوونه بازی هام می خندم! چشم هام رو بستم. من آزادم، من دیگه اسیر اما و اگر و باید و نباید کسی نیستم!