دانلود رمان پروا از آمنه احمدی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی
تعداد صفحات : ۱۴۵۰
خلاصه رمان : قلبم دیوانه وار میکوبید و مثل موشی که دنبال لانه موش باشه دنبال راه فراری بودم. صداهای اطرافم مثل مته روی اعصابم بودند، ضعف عصبی وجسمی بهم غالب شده بود. مثل روح سرگردانی بودم که نمیدونستم کجام و چیکار میخوام بکنم، قلبم تند و نامنظم و بلند کوپ… کوپ… میتپید. اصلاً نمیدونم چرا و چطوری توی هچل افتادم؟!
قسمتی از داستان رمان پروا
نفس هام منقطع و بریده شده بود، هق… هق هام بین هم همه گم می شد. به لباس هام چنگ انداخته بودم اعصابم ناجور به هم ریخته بود. چطوری از پس این بی آبرویی بر بیام؟ چطوری سرم رو بین مردم بلند کنم؟ هان؟! به چه زبون به این مردم دهن بین حالی کنم من بی گناهم؟!
کم آوردم خدایا…! آخه چرا؟ کجای این بازی کثیفم؟ این چه سرنوشتیه؟ چرا هیچکس باورم نمی کنه؟ این حقم نیست، خدایا! درسته بنده ی خوبی برات نبودم، اما بد هم نبودم کمکم کن؛ شرمنده ام که موقعه سختی بهت رو انداختم، ولی قول میدم بنده ی خوبی برات بشم،
این دفعه رو به پهلوی شکسته ی بانوی دو عالم فاطمة الزهرا «س» ازم بگذر! بی صدا از اعماق وجودم نالیدم: خدایا، راهی جلوی پام بزار! در همین حال کسی آروم دستم رو کشید، نگاه عصبیم رو به صورت مظلومش کوبیدم. انگاری در به در دنبال دیواری کوتاه می گشتم، تا روی اون آوار بشم.
خشم توی وجودم هر لحظه بیشتر می شد، کم کم حس میکنم این خشم از کنترلم خارج شده. تازه فهمیدم چندین نفر رو مثل من دست و پا بسته به صف کردند. اون دختره چشم آبرو مشکی با چشمایی کشیده با صدای آروم نجوا گونه گفت: -می دونم برات سخته اما چاره چیه فعل اسیر این زنجیریم…