دانلود رمان الماس جاودانگی از نیلوفر حدادی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، فانتزی
تعداد صفحات : ۲۳۹
خلاصه رمان : در کشوری دورافتاده، مردمانی معتقد بودند که هفت ستارهای که در شب چهاردهم ماه آخر به روشنی دیده میشوند، خاصیت جادویی دارند. آنها اعتقاد داشتند زمانی که این هفت ستاره در یک خط قراردر شب چهاردهم ماه آخر به روشنی دیده میشوند. خاصیت جادویی دارند. آنها اعتقاد داشتند زمانی که این هفت ستاره در یک خط قرار بگیرند و به صورت یک ستارهی بزرگ نورانی دیده شوند، به کودکی که در آن شب به دنیا می آید، قدرتی خارق العاده می دهند…
قسمتی از داستان رمان الماس جاودانگی
نگاهم به دو کودکی افتاد که مشغول دعوا با یکدیگر بودند. پسر کوچک تر با خشم در گوش پسر بزرگ تر کوبید. پسر بزرگ تر که عصبی شده بود، چند گام به عقب برداشت و میان دو دست کوچکش پرتوی قرمز رنگی را پدید آورد. ابروهایم در هم رفت که همان موقع مادر پسر کوچک تر،
به طرف پسرش دوید و به پسر بزرگ تر ناسزا گفت. مهسان: هی! نگاهم را از آن صحنه گرفتم چشمان مشکی رنگ مهسان دوختم. ابروهایش را بالا برد و گفت : -تو فکری ! -خیلی دوست دارم بفهمم کی وردهای کشنده و خطرناک رو به بچه ها یاد میده. نفسم را که فوت کردم، مهسان جواب داد:
-هزارتا راه دارن برای یادگیری! تازه تو چرا ناراحتی؟! این من نیستم که باید ناراحت بشم؛ تو باید ناراحت و نگران باشی! و نگاه معنا داری به چشمانش انداختم. سرش را چرخاند و به روبرو نگریست؛ اما جوابی نداد. دستش را از دور بازویم باز کرد و کمی از من فاصله گرفت. دو قدم که رفت،
برگشت و گفت: صبر کن تا بیام! سرم را تکان دادم تا برود . وقتی رفت، راهم را کج و به طرف خانه ی خود حرکت کردم، مردم ، یا بهتر است بگویم جادوگران ، در کوچه های کوچک و تنگ مشغول رفت و آمد بودند. گاهی صدای فریاد و گاهی صدای قهقهه می آمد. حتی با کمی دقت…