دانلود رمان عمارت مرموز از زهرا عبدی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، هیجانی، معمایی، ترسناک، کلکلی، پلیسی
تعداد صفحات : ۹۸
خلاصه رمان : دختری به اسم لیلا که سال هاست در غمی به اسم یتیمی و بیچارگی گرفتار شده، در کودکی مادرش او راه به حال خود رها کرده و برای همیشه رفته، لیلا را خاله ای پیر و مهربانش بزرگ می کند و به او جانی دوباره می دهد، بعد از فوت خاله لیلا تنها می ماند، او برای امرار معاش و فرار از تنهایی دنبال کاری با آبرو و امنیت میگردد! او حالا کاری پیدا کرده که با تمام معیارهایش یکی است ولی عجیب یک جای کار جدید می لنگد و لیلا را کنجکاو می کند…
قسمتی از داستان رمان عمارت مرموز
فرهاد: آردین کمالی هستم سرگردم و 5 سال دارم تو اون عمارت زندگی می کنم به نام فرهاد تیموری که قاچاق می کنه تو قاچاق معروفه و فرهاد تیموری مهندس و تمام خانوادش اونور آبن ( به علی اشاره کرد این علی هست ولی فامیلیش بهرامی نیست اون سروان على فتاح ( به تیرداد اشاره کرد )
اینم سروان نوید ناصری هست نه تیرداد محمدی.. ما می خواییم رئیس باندو پیدا کنیم ولی خب هنوز خودشو نشون نداده یعنی به حدی قوی که تو این چند سال نتونستیم ردی ازش بزنیم. من: چرا مرواریدو کشتی؟ فرهاد تعجب کرد:چی؟ تو دیدی؟ من:خب چیکار کنم بهتون شک کردم. علی: پس فضولی خانم!
من: نخیر کنجکاوم. فرهاد:دستور سرهنگ بود باید می مرد اون از طرف رئیس باند اومده بود جاسوسی اونم تو عمارت من. من: اوممم که اینطور الان من زندان میرم؟ فرهاد: نه تو که جرمی نداشتی! من: آخیششش.. راحت شدما خیلی بهتون شک داشتم مخصوصا به تو فرهاد نه نه آردین. فرهاد: هیسسسس!
علی خندیدو گفت: حالا تو هم وارد نقشمون شدی! من: خب چیکار کنم؟ فرهاد:تو تیزی و زرنگ ولی به ظاهرت نمی خوره موضوع تو رو با سرهنگ در میون می ذارم تا ببینم چی میشه! علی زد به شونم و گفت: مهمونی رو کوفتمون کردی! من: برو بابا من که تو رو هر وقت دیدم داشتی میزو می خوردی!