دانلود رمان نیلوفر آبی از زهرا کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، مافیایی، معمایی، هیجانی
تعداد صفحات : ۳۲۸۵
خلاصه رمان : از کنار یه هیولا به کنار یه قاتل افتادم… قاتلی که فقط با خشونت اشناست. وقتی الوده به دست های یه قاتل بشی، قاتل بیرحمی که جذابیت ازش منعکس بشه، زیبایی و قدرتش دهانت رو بدوزه و اون یا گردنت رو میشکنه یا تو رو … نیلوفر ابی یه رمان ۴ جلدیه، هر جلد راجب همون شخصیت هاست و ادامه جلد قبلیه و شخصیت ها عوض نمیشن. ابتدای رمان عوض شده. یه تغییراتی وسطاش داشته و پایانش که کلا عوض شده …
قسمتی از داستان رمان نیلوفر آبی
“داریوس” چشمای اون مشغول ارزیابی خونه بود و چشمای من مشغول ارزیابی چهره اش. به اندازه بی اندازه ای دوست داشتنی بود.زیبایی خاص و شرقیش مثل یک جاذبه شدید تو رو سمت خودت می کشید. چشمای زیباش، لب های همیشه خندانش و چاله گونه هاش که با لبخندش شکفته میشد و
زیباییش روح نواز بود. _خونه قشنگیه. طمانینه صداش دل نشین بود اروم بود. صدای یه فرشته رو داشت. همون اندازه پاک. _اره. رفتارش طبیعی بود با اینکه دو ساعت بود همسر شرعی من شده بود؛ محرمم شده بود اما هنوز رفتارش همون بود. پنج ماه صیغه خونده بودیم. قرار بود فقط بهش نزدیک
باشم. بدون هیچ چیز دیگه ای. این فرصت خوبی بود تا تموم حسم رو به پاش بریزم از اینکه الان مطمئن بودم برای منه لبخند مهمون لب هام میشد. ساک لباساش رو که تازه با هم خریده بودیم رو برداشت و گفت:من برم لباسامو عوض کنم بیام. سری تکون دادم و به سمت تراس رفتم.نسبت به عمارت
جگوار هیچ بود. اما به لطف جگوار تو یکی پنت هاوس های بهترین برج جگوار ساکن شده بودیم. از دو ساعت پیش آرامش رسما وارد مجموعه شده بود و دیگه هیچکس بهش نزدیک نمیشد.. مگه اینکه ارزوی مرگ میکرد. به نمای شهر از این فاصله نگاه دوختم… شهر درست زیر پاهای ما بود …