دانلود رمان خواهر شوهر از محدثه فارسی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، طنز
تعداد صفحات : ۳۹۶
خلاصه رمان : داستان ماراجع به دونفره؛دونفر که باتمام قدرتشون سعی دارن دو نفر دیگه باهم ازدواج نکنن!یه خواهر شوهر بدجنس و یک برادر زن حیله گر، اما دوتاشون درحد مرگ تخس و شیطون! این دوتا سعی میکنن خواهر و برادرشون ازدواج نکنن چه آتیش هایی که نمی سوزونن… البته بگما این دوتا در حد مرگ زبون درازن اما در حین تمام نقشه هایی که کشیدن یه اتفاقی میفته که باعث میشه مسیر زندگیشون تغییر کنه و…
قسمتی از داستان رمان خواهر شوهر
خمیازه ای کشیدم، شالم رو روی سرم درست کردم، آخه الان چه وقت بیرون رفتن بود مایان بی شعور، خــر، الاغ، یابو، یکی منو بگیره. ریمل و یه رژ خوشگل کرمی رنگ زدم، چشم های آبیم دورش رو حاله ای سرخ رنگ از بی خوابی گرفته بود. رفتم پایین و بدون اینکه صبحانه بخورم از خونه زدم بیرون،
یکمی قدم زدم تا به سر کوچه برسم، یه ماشین بغل پاهام آروم آروم حرکت کرد؛ بوق زد ولی اهمیت نداد، وایساد و یه نفر ازش پیاده شد. _مایا؟ جلل خالق… الهم کل ولیک…این کیه؟! برگشتم که بادیدن قیافه بشاش کیان نیشم شل شد، سریع در ماشین رو باز کردم و نشستم بعد از چند ثانیه
با تعجب در رو باز کرد و داخل ماشین نشست. -خیلی پررویی؛ مگه من تعارفت کردم تو ماشین بشینی؟ -اگه این کار و نمی کردی شعورت رو نشون می دادی. چشم غره ای بهم رفت که نیشم رو تا اون ور سرم باز کردم. فرمون رو چرخوند و گفت: رفتن باغ وحش، باید نامحسوس دنبالشون کنیم،
دعا کن زود برسیم. سرم رو تکون دادم. -ببین من می خوابم رسیدیم بیدارم کن؛ خب؟ اومد بگه باشه که خرناسم به هوا رفت. -مایا؟ هوی خرس خوش خواب… دختره ی خل و چل… شتر… اووووم گاو…خر… اسب آبی… سریع چشم هام رو باز کردم. -هوی؛ اومدی باغ وحش، محل زندگیت…