دانلود رمان آنارشی از س_رهی کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه
تعداد صفحات : ۲۷۴۹
خلاصه رمان : لعیا شهرام دختری آرام برای شناخت جهانگیر مرشد مردی عجیب و مرموز بهش نزدیک میشه… دقیقا بعد از پذیرفتن نامزدی با پسر خالهاش صدرا شهرام، ترسیده برای نجات خودش مجبور میشه پای سفرهی عقد جهان بشینه! همه چیز زندگی لعیا، جهان و صدرا و تمام اطرافیانشون بهم میریزه که انگار سامان پذیر نیست! رازهایی از زندگی جهان و عمارت مخوف فرخ نایب فاش میشه که…
قسمتی از داستان رمان آنارشی
دستم که بسمت دستگیره رفت بازویم راچسبیده گفت: پاتو بیرون نمیذاری تا تماس بگیرم اومدم. سری تکان داده منتظر شدم رهایم کند، کج خندی زد. منظور دار گفت:-زبونت کو؟ از خوشمزهگیش فقط واسه بهم ریختن من استفاده نکن. دلم نمیخواست حالا که با آن
جان کندن وسختی راضی شده بروم رفتارم باعث شود باز آن روی دیوانه اش بالا بیاید مخصوصا که ماشین صدرا را کمی پایین تر دیدم و رفتارش می گوید او متوجه اش نشده! دلم نمی خواست صدرا رفتار بد دیگری از او با من ببیند و در حضور نیما و ندا دستش
برای بردن آبرویم و بد گفتن از جهانگیر مرشد پر تر باشد، همین که تا دقایقی دیگر باید حضورش را توجیه کرده توضیح می دادم کافی بود. -باشه. اخم کرد:-فکر دور زدن منو نكن لعيا بفهمم تمام شبو اینجا نبودی بدتر از فرخ میبینیم.خیره نگاهش کردم.چرا انقدر درباره ام
بد فکر می کرد؟ فقط بخاطر رفتارهای فرخ بود یا به تمام زن ها بدبین است؟پس چرا طهورا آنطور جسور به او می پرید؟دختری که احتمالا هم سن و سال من است و نزدیک به دهسال از جهانگیر کوچکتر.محکم ولی آرام گفتم: من جای دیگه ای ندارم برم. اینجا سرکار نباشم خونه خودمم…