دانلود رمان نشسته در نظر از آزیتا خیری کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی، خانوادگی
تعداد صفحات : ۱۴۳۴
خلاصه رمان : همه چیز از سفره امام حسن حاجخانم شروع شد! نذر دامادی پسر بزرگه بود و تزئین سبز سفره امیدوارش میکرد که همه چیز به قاعده و مرتبه. چه میدونست خانم جلسهایِ مداح نرسیده، نوه عموی حاجیدرخشان زنگ میزنه و خبر میده که عزادار شدن! اونم عزای کی؟ حاجی و پسر وسطیش،صابر و تازه بعد از شلوغی بروبیای شب سه و هفت، اهل خونه به صرافت افتادن که بفهمن تو واویلاییِ تصادف اول حاجی به رحمت خدا رفته بود یا پسرش؟! شوخی که نبود پای میلیاردمیلیارد ارث و میراث حاجی وسط بود…
قسمتی از داستان رمان نشسته در نظر
پرستو در حیاط را بست و جلو آمد از پشت شیشه لحظه ای به افشین نگاه کرد و در سکوت کنار او نشست. او هم حرفی نزد. پایش روی پدال گاز فشرده شد و راه خیابان را در پیش گرفت. پرستو از گوشه چشم نگاهش کرد در همین دفعات محدود این مرد را همیشه متبسم دیده بود. با حرف هایی
ساده که سر و تهشان پر از مهربانی بود اما امشب انگار او هم با همیشه فرق داشت وارد خیابان شدند و نگاه او به ترافیک و آسمان سر شب دوخته شد. سکوت شان که طولانی شد، او نه چندان بلند سوال کرد: کجا میریم؟ افشین به تلخی جواب داد: چه عجب! منو لایق هم صحبتی دیدی! _نمی گید کجا
میریم؟ -جایی که میریم برات غریبه نیست. حرفش پرستو را بهت زده کرد. به نیم رخ بی حالت او نگاه کرد. سعی داشت حرف او را معنا کند اما ذهنش به جایی نرسید. در صندلی فرو رفت و وقتی به خیابان چشم می دوخت با سعی صدایی نومید گفت:عموعلی یه چیزایی بهم گفت.. من بخاطر همین..
افشین عصبی شده بود هر حرف و اتفاقی که او را به گذشته هل می داد پریشانش می کرد. میان حرف او رفت: خودتو خسته نکن. من درک میکنم. – آقای همایون! افشین با خشم پلک زد هیچ حسی به یکدیگر نداشتند و در عین سرما و غریبگی فردا عقد می کردند و این می توانست ترسناک باشد.