دانلود رمان نپنته از مطهره نقی زاده کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، طنز
تعداد صفحات : ۵۳۱
خلاصه رمان : عشق را در چشمان سیاه رنگش یافتم، زمانی که برای اولین بار با آن دو گوی براق به من زل زد چیزی در دلم فرو ریخت و قلبم محکم می کوبید. حضورش شد مرحمی بر تمام زخم ها و نوازش هایش آرامم کرد همچون زمانی که پدر دستش را بر سرم می کشید، اما زندگی همیشه روی خوش نشان نمی دهد گاهی همان عشق به نفرت تبدیل می شود و اینجاست که برای هزارمین بار متلاشی میشوی، آیا می توان دوباره از جا بلند شد؟ آیا همان نفرت می تواند کمک کننده باشد …؟
قسمتی از داستان رمان نپنته
اولای ماه اردیبهشت بود و من اون روز با سایه قرار داشتم که بریم کتابخونه نزدیک بیمارستان مامان تا تست بزنیم. سایه از من دو سال کوچکتر هست اما هر دو امسال کنکور داریم چونکه من تقریبا دو سال به خاطر شرایط بدی که بعد از فوت بابا و آرین داشتیم از درسم عقب افتادم.
سوار شراره قشنگم شدم و حرکت کردم سمت خونه سایه. سر کوچه که رسیدم سامی رو دیدم داشت واسه خودش آواز میخوند و توی پیاده رو میرفت. نزدیکش شدم و شیشه رو آوردم پایین: +هی خوشتیپ برسونیمت؟ سرشو برگردوند و یه نگاهی انداخت دوباره به مسیرش ادامه داد. +اوهو چه نازی هم داری بیا بالا؟
-مزاحم نشید خانم. _خانموو زهرمار بیا بالا سامی وقت ندارم؟ -خانم مزاحم نشید مگه خودتون پدر و برادر ندارید؟ مکث میکنم و میگم: نه ندارم… که میبینم یکی محکم میکوبه تو سرش و به سمتم میچرخه +چیکار میکنی سامی؟ چرا میزنی تو سرت؟ -انا غلط کردم به خدا منظوری نداشتم ببخشید.
+اوو باشه بابا بیا بالا بعدا تلافیش رو سرت در میارم حسابی. -ببخشید دیگه گفتم غلط کردم. +خیلی خوب بابا بخشیدم نکش خودتو ولی بعدا باید برام یه شکالت گلاسه تپل بگیری… -سو استفاده گر. +دوست داری نبخشمت؟ من غلط بکنم هر چی بخوای برات میگیرم…