دانلود رمان یاکان از سحر نصیری کامل رایگان
ژانر رمان : عاشقانه، هیجانی، انتقامی
تعداد صفحات : ۲۷۰۳
خلاصه رمان : اسمش یاکان بود بزرگترین قاچاقچی مواد همه ازش میترسیدن تا این که دل سنگ و بی رحمش اسیر دختر سرکش سرهنگ شد! دختری ناز پرورده و افسار گسیخته که هیچ جوره پا به زندگی این مرد شرور و وحشی نمی ذاشت ولی اون یاکان بود! مردی که همه رو به آتیش می کشید و حالا آتیش و تب تندش دامن این دخترک لوند رو گرفته بود پس با دزدیدن دخترک یه شب بی هوا پا به اتاقش میذاره، قسم خورده بود بهش دست نزنه ولی…
قسمتی از داستان رمان یاکان
شالم رو کمی روی سرم جابه جا کردم و وارد رستوران شدم. با دیدن سرهنگ عقیلی که با لباس های شخصی و کاملاً مد روز روی صندلی نشسته بود ابرویی بالا انداختم. از وقتی خبر اون شماره ی ناشناس رو براش فرستادم مثل اسپند روی آتیش بالا و پایین میپرید. ترسیده بود…
اگه واقعا کار یکی از اعضای اون گروهک بود و بلایی سر من می اومد سرهنگ برای همیشه سرافکنده میشد. برای همین به محض شنیدن خبر با خریدن بلیت هواپیما خودش رو به اینجا رسوند تا بتونه با اطلاعات و امنیت گمرک ارتباط بگیره. _سلام دخترم حالت خوبه؟ نگاهی به اطراف انداختم.
_به لطف شما بله عمو، به داییم که چیزی نگفتید؟ خیره نگاهم کرد. _اگه ازم درخواست هم نمی کردی نمی تونستم چیزی بهش بگم، این قضیه محرمانه ست! سری تکون دادم. _ممنون تونستید ارتباطی برقرار کنید؟ کلافه سر تکون داد. هنوز نه دخترم به محض این که رسیدم اومدم ملاقاتت.
میتونم گوشی و سیم کارتت رو چند ساعتی قرض بگیرم، بابا جان؟ سؤالی نگاهش کردم. _برای بررسی شماره شاید بشه ردش رو گرفت، امروز به ردش رو گرفت، امروز میرم مقر اطلاعات ببینم جریان از چه قراره. گفتم کار رو جلو بندازم. باشه ای گفتم و گوشیم رو از کیفم بیرون کشیدم…