رمان آفتاب برحوت از فاطمه ایمانی دانلود رایگان

رمان آفتاب برحوت از فاطمه ایمانی با لینک مستقیم

دانلود رمان آفتاب برحوت از فاطمه ایمانی کامل رایگان

ژانر رمان : عاشقانه، اجتماعی

تعداد صفحات : ۲۱۰

خلاصه رمان : توى يه ملك موروثى، فرزندان و عروس بيوه چند تا برادر هركدوم تو يك طبقه زندگى ميكنن. برادر بزرگتر به نحوه تقسيم ارث معترضه و ميخواد به هرنحوى شده اين ملك رو از دست بقيه وراث در بياره، از طريق شكايت يا تشويق پسر بزرگش براى ازدواج با نسرين، عروس بيوه نورى يكى از برادر ها كه الان صاحب يكى از طبقاته… مشكل اينجاست كه كيوان زن داره و نسرين از اون متنفره. دراين ميان دانيال فرزند يتيم مونده يكى ديگه از اون برادر ها ميون اين ماجراها گير كرده…

قسمتی از داستان رمان آفتاب برحوت

دست دانیال روی تکیه گاه صندلی بود و یکتا با لبخند درباره ی شرایط تمرینی شان صحبت می کرد. _ منطقه ی کوھستانی و ھوای خوب، واقعا ھمه چیز عالی بود. بچه ھای تیم تبریز ھم چون به مسیر آشنا بودن حسابی ھوامونو داشتن. اواسط مسیر یه جا ماشین کاوه بدجوری گیر کرد طوری که

واسه جک زدن مونده بودیم چیکار کنیم که خوشبختانه بچه ھای تبریز به دادمون رسیدن. ماشین لاله ھم که لاستیک سمت راننده اش ترکید. _ پس تلفات دادین. سربلند کرد و نگاھی به دانیال کھ درست بالای سرش ایستاده و انگار او و صندلی را یکجا بغل کرده بود، انداخت. _ ای بگی نگی.

راستی یه چند تا عکس گرفتیم دوست داری ببینی؟ _ آره بذار ببینم. یکتا گوشی اش را به طرف او گرفت و دانیال به چهره ھای خندان و طبیعت زیبای قره داغ چشم دوخت. _ این عکس رو شب آخر گرفتیم.جات خالی واسه پیدا کردن چوب خشک و به پاکردن این آتیش کلی خندیدیم و مسخره بازی در آوردیم.

نگاه دانیال اما به جای آن آتش، خیره به دست های گشوده ی کاوه ماند که روی شانه ھای یکتا و لاله آویزان بود. _ معلومه بهتون حسابی خوش گذشته. خوبی برنامھ ھای تمرینی به اینه که صمیمیت اعضای تیم رو بیشتر می کنه. مخصوصا وقتی یکی مث کاوه که چایی نخورده پسرخاله ست، لیدر گروه باشه.